آنقدر دیر آمدی فصل زمستانم رسید

آنقدر دیر آمدی فصلِ زمستانم رسید
آرزوهایم خزان شد خط ِ پایانم رسید

سایه ام یخ بست و قلبم بیصدا در خود شکست
وقتِ شبنم چیدن از چشمانِ گریانم رسید

نارفیقان و رفیقان زخم را کاری زدند
یادگاری بر تن ام از این و از آنم رسید

با که گویم درد دل کو محرم اسرار ها
نو بهارم شد خزان و برگ ریزانم رسید

عادت دیرینه دارم با خودم خلوت کنم
بیکسی کم بود و اندوه ِفراوانم رسید

هیچ صیادی به حال صید خود دلسوز نیست
دیدی آخر نازنینم بر لبم جانم رسید

نا امیدی بدترین درد است ای سنگ صبور
شاید امشب یک نظر از سوی یزدانم رسید.
دیدگاه ها (۳)

او#دریغ می کرد..تمام کلمات#عاشقانه.ای که بلد بود را..از منی ...

قهر کردن بیش از اندازه یک بیماری شخصیتی است...قهر کردن یک نو...

اختلاف داشتن مهم نیستهیچ دو تا آدمی پیدا نمیشه که باهم اختلا...

قبل از اینکه ادعای عاشقی کنید...قلم و کاغذ بردارید وخوب خودت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط