پارتکما

⭐‌پارت۷۶/کما⭐‌

نایون:خواستم بگم که من ...دوسِت...
تهیونگ:خفه شو..
_خم شدم رو صورتش و غریدم
تهیونگ:حرف جدیدی داری بزن وگرنه خودت می‌دونی که ذره ای برام ارزش نداری..و اگه بخاطر مامانم نبود،تا پیش داداشش خراب نشه،همین جا گورتو میکندم
_بیشتر طرفش خم شدم تا بیشتر از عصبانیتم حساب ببره...
و بعدش پیاده شدم و در محکم کوبیدم
تهیونگ:آقای پارک!
پارک:جانم اقا؟
تهیونگ:خانم لی گفتن بیا منو ببر به یه گورستونی سر به زیر شم وگرنه تهیونگ سر به زیرم می‌کنه!
_بعدش راهمو ادامه دادم،بی توجه به نگاه حیرت زده شوفر نایون هرزه...
(حال)
تهیونگ:وایی حاجی گند زدم حتما دختر کوچولوم ناراحت میشه...
جونگ کوک:ناراحت میشه؟اگه تف به صورتت ننداخت برو شکر کن پشت سرتم نگاه نکن..
تهیونگ:خفه شو باید هه چیو بهش توضیح بدم،بگم که این یه خطای دیده..
توهم برو این عکس رو یکاریش کن زنگ بزن مرکز بگو پاک کنن
جونگ کوک:حل چشاته
تهیونگ:مزه نریز فقط گمشو کاری که میگم و بکن.
...
بعد از اینکه هانول رفت،انگار تونستم به خودم اجازه بدم که بغضم بشکنه...تونستم جلو هانول خودمو قوی نشون بدم ولی حالا میتونم با خیال راحت سد مقاومتم و بشکنم.
ارنجامو گذاشتم روی میز و سرمو با دستم گرفتم و اونقدر خفه گریه کردم که نفهمیدم چیشد که چشام سیاهی رفتم و پخش زمین شدم...ولی قبلش...حجم زیاد یه مایعی رو ک به بیرون از دهنم هجوم آورد رو حس کردم...وای نه..نباید به غذای مین سو که توش قارچ بود ناخک میزدم...چرا یادم نبود بهش.....
...
ویو هانول:بیچاره رفیق من که دلشو داده به اون بی غیرت..
رفتم سمت آشپز خونه شرکت و یه لیوانه اب با یه ماسن برداشتم و گذاشتم توی سینی تا ببرم واسه آت...قبل اینکه برسم دفتر ات،توجهم به جونگ کوکی جلب شد که با عجله از بیرون شرکت دووید سمت دفتر تهیونگ..شاخکام فعال شدن رفتم پشت در تا ببینم واسه چی اینقدر عجله داشته..
جونگ کوک:داداش حلش کردم حتی یه سایت هم نموند که راجب این عکس. حرف بزنن و حتی یه عکس هم نموند
تهیونگ:دستت درد نکنه کوک جبران میکنم
جونگ کوک:تو این خواهر مارو اذیت نکن جبران بخوره تو سرت..
ویو هانول:پسره بیشرف فک کردی دلی که شکسته با یه حذف عکس دوباره درست میشه؟
از جلو در اومدم این طرف و رفتم سمت دفتر آت.
در زدماا ولی جواب نداد پس اگه برم تو و بگه مگه طویلست؟میگم در زدم خانوم ولی شما خیلی غرق افکارتونین.یاع یاع یاع
همون طور که سین دستم بود در و باز کردم ..ولی ...ولی با دیدن آت که بیهوش افتاده روی زمین یه عالمه خون از دهنش اومده بیرون جیغ بلندی کشیدم و سینی از دستم افتاد و لیوان آب هزار تیکه شد....


حمایت؟🥹
دیدگاه ها (۴)

⭐‌پارت۷۷/کما⭐‌...تهیونگ:جونگ کوک؟اون چه صدایی بود؟جونگ کوک:ف...

⭐‌پارت78/کما⭐‌ویو مین سو:با عجله دویدیم سمت اتاق عملی که آت ...

⭐‌پارت۷۵/کما⭐‌هانول:بدبخت شدی شلوار شوهرت دو تا شدهآت:حاجی م...

⭐‌پارت۷۴/کما⭐‌تهیونگ:یبار دیگه بگی داداش نگفتیااآت:خب حالا ی...

پارت ۱۴

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط