دلم برای دخترانه های وجودم تنگ شده

دلم برای دخترانه های وجودم تنگ شده...
برای شیطنت های بی وقفه...
بیخیالی های هرروزه...
نازوکرشمه های من وایینه...
خنده های بلند وبی دلیل...
برای ان احساسات مهار نشدنی...
اما حالا.....
اماحالا....
دخترک نازک نارنجی وحساس درونم چه بی هوا این همه بزرگ شده...
چه قدی کشیده طاقتم...
ضرباهنگ قلبم چه ارام ومنطقی میزند...
چه شیشه ای بودم روزی...
حالا اما به سخت شدن هم رضا نمیدهم...
به سنگ شدن می اندیشم..
اینگونه اطمینانش بیشتر است...
جای بستنی یخی های دوران کودکی ام را...
قهوه های تلخ وپر از سکوت امروز گرفته است...
این روزها لحن حرفهایم اینقدر جدی است که خودم هم از خودم حساب میبرم...
در اوج شادیها هم قهقه نمی زنم....
چه پیشوند عجیبیست کلمه ی خانم...!!!!
همین که پیش اسمت می نشیند...
تمام سرخوشی وبی خیالیت رااز تو میگیرد..
به جایش وزنه ی وقار ومتانت را روی شانه ات میگذارد...
نه اینکه تمام اینها بد باشد....نه...
نه...
فقط خدا کند وزنشان اینقدر سنگین نشود که دخترک حساس وشیرین درونم..
زیر سنگینی های ان....بمیرد...
دیدگاه ها (۱۴)

شاید فراموشت شده‌یک عمر‌کم نیستSoratak

SORATAK...

مگه نه؟؟؟!!!!

اخلاقمه اصلا(^~^)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط