او رفته بود و خاطره ها مانده بود و من

او رفته بود و خاطره ها مانده بود و من
یک درد بی طبیب و دوا مانده بود و من
تنها صدای ضجه ی سیم سه تار و بغض
در انتهای قصّه به جا مانده بود و من
در انعکاس کوه غرورش به گوش دل
پژواک های های جفا مانده بود و من
شعری بدون قافیه، بی وزن و بی ردیف
از شاعری شکسته صدا مانده بود و من
رفتن خطا و ماندنِ بر عهد اشتباه
این ارّه بر گلوی وفا مانده بود و من
از سخت جانی نفسِ مانده در قفس
انگشت بر دهانِ خدا مانده بود و من
بر دار آرزو غزل عاشقانه ام
با رقص مرگ روی هوا مانده بود و من
از آنهمه سرودن و گفتن برای عشق
یک نقطه چین نام شما مانده بود و من
از من نمانده بود اگر هیچ، بس همین
احساس پر گناه و خطا مانده بود و من
گویی که رفته بود تمامم ولی فقط
آن تکیه گاه ناب شفا مانده بود و من
شب رفت و باز شد شب و هر شب به شوق او
سوی ستاره دست دعا مانده بود ومن
دیدگاه ها (۹)

جهان را بے تو میخواهم چڪار اے نازنین برگردجهان بے تو یعنے مر...

.رفتی بریدی از غم دریا رها شدیدریا شدی پرنده ی درد آشنا شدیک...

‍ای نگاه ازلی شعر وبیانم غزلم حافظ عشق وهنر عابد جانم غزلم ب...

دلتنگی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط