هر چه خیره به نقطه ای نامعلوم شدم
هر چه خیره به نقطه ای نامعلوم شدم
خود را دیدم که انگار من نبودم
و تویی که انگار تنها موجودِ گُنگِ من بودی...
تو در چشم من بودی و من
دور از چشمهایت فقط نفس میکشیدم،
سالهاست گوشه یِ حیاط،
انتظار کسی را میکشم که هیچوقت نداشتمَش.
و راهِ خانهمان بن بست ترین کوچه یِ رفته اش است...
مدام این باقی مانده ی روزها را با خودم میگویم:
"اگر برای ابد هوای دیدنِ تو نیفتد از سرِ من چه کنم"
.
خود را دیدم که انگار من نبودم
و تویی که انگار تنها موجودِ گُنگِ من بودی...
تو در چشم من بودی و من
دور از چشمهایت فقط نفس میکشیدم،
سالهاست گوشه یِ حیاط،
انتظار کسی را میکشم که هیچوقت نداشتمَش.
و راهِ خانهمان بن بست ترین کوچه یِ رفته اش است...
مدام این باقی مانده ی روزها را با خودم میگویم:
"اگر برای ابد هوای دیدنِ تو نیفتد از سرِ من چه کنم"
.
- ۱.۲k
- ۱۱ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط