خودتو نزن به اون راه میدونم کار توعه
√خودتو نزن به اون راه میدونم کار توعه...
¥اره کار منه و ازش پشیمون نیستم
√چرا اونکارو کردی ها؟
¥چون اون باید بچه من میشد....نه تهیونگ و جونگکوک...
√چی میگی؟
¥من موقعی که آت از اون عمارت فرار کرد عاشقش شدم و یه شب مست کردن و دزدیدمش و بهش ت..ج..ا..وز کردم تا مال من بشه ولی بعد فرار کرد منم ازدواج کردم تا یه جانشین بیارم و بتونم نقشم و با اون ادامه بدم و خب دو سال بعدش خبر بچه دار شدنش و شنیدم اون موقع تو چند ماهت بود...ولی مطمئن بودم با جونگکوک رابطه نداشته چون تو خونش دوربین گذاشتم ولی هنوز نمیدونم بچه منه یا تهیونگ...احمق اگه بچه من باشه تو نمیتونی باهاش ازدواج کنی یعنی من نمیزارم.. خلاصه بعدش میخواستم بدزدمش از بادیگاردا خبر رسید که یکی زودتر از من وارد عمل شده... بیخیال دختره شدم و تصمیم گرفتم بخاطر اینکه آت با من ازدواج نکرد انتق.ام بگیرم واسه همون به تهیونگ نزدیک شدم و بهش راهکار دادم تا نزاره کلارا به آت نزدیک بشه و خب از طرفی دلم میخواست کلارا رو هم عذا.ب بدم چون یه رگش از آت بود برای همین به تهیونگ گفتم نزاره بره بیرون تا مریض نشه و گفتم آت و بدزده تا نیازاش و بر طرف کنه بعد اون فهمیدم تهیونگ مامانت و کش.ت ولی نمیدونست مامان توعه چون منم به مامانت حس داشتم تصمیم گرفتم بعد اینکه تهیونگ کلی آت رو عذاب داد و همینطور کلارا رو بکشمش...(پشماتون ریخته نه؟😂)
√تهیونگ که خر نیست.... چجوری حرفت و باور کرد؟
¥
¥اره کار منه و ازش پشیمون نیستم
√چرا اونکارو کردی ها؟
¥چون اون باید بچه من میشد....نه تهیونگ و جونگکوک...
√چی میگی؟
¥من موقعی که آت از اون عمارت فرار کرد عاشقش شدم و یه شب مست کردن و دزدیدمش و بهش ت..ج..ا..وز کردم تا مال من بشه ولی بعد فرار کرد منم ازدواج کردم تا یه جانشین بیارم و بتونم نقشم و با اون ادامه بدم و خب دو سال بعدش خبر بچه دار شدنش و شنیدم اون موقع تو چند ماهت بود...ولی مطمئن بودم با جونگکوک رابطه نداشته چون تو خونش دوربین گذاشتم ولی هنوز نمیدونم بچه منه یا تهیونگ...احمق اگه بچه من باشه تو نمیتونی باهاش ازدواج کنی یعنی من نمیزارم.. خلاصه بعدش میخواستم بدزدمش از بادیگاردا خبر رسید که یکی زودتر از من وارد عمل شده... بیخیال دختره شدم و تصمیم گرفتم بخاطر اینکه آت با من ازدواج نکرد انتق.ام بگیرم واسه همون به تهیونگ نزدیک شدم و بهش راهکار دادم تا نزاره کلارا به آت نزدیک بشه و خب از طرفی دلم میخواست کلارا رو هم عذا.ب بدم چون یه رگش از آت بود برای همین به تهیونگ گفتم نزاره بره بیرون تا مریض نشه و گفتم آت و بدزده تا نیازاش و بر طرف کنه بعد اون فهمیدم تهیونگ مامانت و کش.ت ولی نمیدونست مامان توعه چون منم به مامانت حس داشتم تصمیم گرفتم بعد اینکه تهیونگ کلی آت رو عذاب داد و همینطور کلارا رو بکشمش...(پشماتون ریخته نه؟😂)
√تهیونگ که خر نیست.... چجوری حرفت و باور کرد؟
¥
- ۲۹.۳k
- ۰۳ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲۱۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط