چشامو بستم میدونستم داره ازشون خون میاد صداهای اطرافمو با

چشامو بستم میدونستم داره ازشون خون میاد صداهای اطرافمو با دقت گوش دارم:چونگینااااااا چشات داره خون میاد؟!بزارید برم پیششش!میخوام برم پیششش! بزارید برم ! خواهش میکنم!صدای یونین بود چقدر غمگین بود .یاد اون روزایی افتادم ک باهم تو مدرسه کلی مسخره بازی میکردم چقدر زود گذشت!-چونگیناااااا !صداش اشنا بود چقدر محکم بود چرا دلم لرزید صدای خودش بود .یکی دیگه منو صدا زد اما برعکس همه با ارامش گفت: چونگینا! چشاتو باز نکن بعد حس اینکه دستاشو روی چشام گذاشت وبعد......
#cheongin
دیدگاه ها (۴)

@aisa1523 💖 @pf.ff

کمر عقشمو شیکوندی😒 😒

عشق تو مثل اب می مونه تا وقتی هست زندگیم هستولی وقتی نیست زن...

نارنیا💖

The eyes that were painted for me... "چشمانی که برایم نقاشی ...

# رز _ سیاه PART _ 52 « تارا» ساعتای ۹ بود که تهیانگ برام غ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط