پا به پایت عاشقانه این همه راه آمدم

پا بـه پایت عاشقانه این همه راه  آمدم
غافل اما همچو یوسف بر لبِ چاه آمدم

قالبِ احساسِ من را دیدی و  بَه بَه زدی
مثلِ زاغی ساده دل سمتِ تو روباه آمدم

عاشقی بودم که با چشمانِ تو شاعر شده
چشمِ خودرا بستی و بیراه و همراه آمدم

آمدم شاید مرا باعشقِ خود تسکین دهی
چون گدایۍبودم وپیشِ تو من شاه آمدم

با من و عشقم همیشه از جدایی دَم زدی
من بـه یادِ عشقِ پاکم با تـو کوتاه آمدم

راهِ تو از مـن جـدا شد رفتی و تنها  شدم
تا به خود من آمدم  دیدم که گمراه آمدم

نقطـهٔ ضعفِ مـرا فهمیدی از روزِ نخست
من ولی  با چشمِ بازم در کمین گاهآمدم
دیدگاه ها (۰)

"از آغوشی برمیڪَردم"ڪه جنڪَلی را...به آتش ڪشیده و در شعله‌ها...

بیا اسم تو را،بگذاریم بارانو من بے چتر ،،در صداے خنده‌ هایت،...

فقط راه رفتن خرگوشه 😊

مادر ، مادر است

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط