شب دردناک

( شب دردناک )
پارت ۹

ات سری تکون داد ... و شوهوآ ات را بغل گرفت آروم موهایش را نوازش میکرد
شوهوآ: ات عزیزم به ایل سونگ بگو اون حتم...
از زود وسط حرف اش پرید
ات : نه نمیشه ... نمیخواهی اتفاقی براش بیوفته
شوهوآ: ببین ات میدونم نگرانیش هستی ولی باید بهش بگی تا کی باید اینجوری اذیتت کنه
ات : میدون ولی ... نمیتونم
اخره حرفش اشک هایش سرازیر شدن و شوهوآ دوباره ات را در اغوشش کشید
شوهوآ: برو یه دوشی بگیر و استراحت کن باشه
شوهوآ از رو تخت بلند شد و سمته در رفت با عصبانیت از اتاق خارج شد و سمته اتاق جونکوک نمیتونست ناراحتی خواهرش را ببینه پس تقی به در زد و بعد از گفتن بفرمایید وارد اتاق شد جونکوک را دید که رو تخت نشسته بود و با گوشیش ور می‌رفت خنده پوزخند رو لبش نشست و گفت
جونکوک: بح ... خانم پارک یادی از ما کردی ببینم گم شدی ای بابا اگه گم شدی بزار نشونت بدم اتاقت کجاست
شوهوآ: مراقب حرف زدن تون باشید آقا اومدم حرف بزنیم
جونکوک با حالت پوزخندی زود گفت
جونکوک: هی‌ بیخیال من دوست پسرت رو نمیشناسم ببینم بهت خیانت کرده
شوهوآ: درست حرف بزن تو .. چرا خواهرم رو اذیت میکنی ها
شوهوآ با عصبانیت سمته جونکوک رفت رفت جلوش ایستاد جونکوک مردمک چشم هایش را چرخوند سمته گوشی تو دست اش و گفت
جونکوک: به تو چه
شوهوآ گوشی تو دست جونکوک را گرفت و پرت کرد رو تخت و با کمی صدا بلند گفت
شوهوآ: تو ... ع*وضی بیشتر نیستی برو با یکی دیگه خوش بگذرون از خواهرم دور شو
جونکوک از رو تخت پایین شد و رویه رو شوهوآ ایستاد دست هایش رو تو جیب تیشتر اش فروع برد بازم با همان پوزخند گفت
جونکوک: آخه الهیییی ببینم ات زود اومده به خواهرش گفته ..
شوهوآ انگشت اش را تحدید آمیز روبه رو جونکوک گرفت و گفت
شوهوآ: ببین من اینجوری پسرا رو خوب میشناسم یه هوس باز بیشتر نیستن و فقد بلدی حرف های الکی بزنی ببین جئون جونکوک دست از سره خواهرم بردار وگرنه
جونکوک با ادا در آوردن مثل شوهوآ گفت
جونکوک: دست از سر خواهرم بردار وگرنه .... ببین دختر جون همین الان برو بیرون تو که نمیخواهی اسم ترو هم همین جا بد کنم هر چی باشه اینجا اتاق منه
شوهوآ هیچ حرفه دیگی نزن و سمته در رفت و از اتاق خارج شد جونکوک عصبی زمزمه کرد
جونکوک..... دختره زود رفته به خواهرش گفته اگه به خواهرش بگه حتما به مادر و پدرم میگه باید زبونش رو ماله خودم کنم
راهی شد سمته در
جونکوک ... حالا کجاشو دیدید دختره تیتیش مامانی
____________
دیدگاه ها (۹)

پارت ۱۰ این پارت رو اینجوری آپ کردم تا ویس پاکش نکنه حمایت ن...

شخصیت ها فرعی

شب دردناک )پارت ۸ ات: برو بهش بگو همین الان بیاد من به کسی ه...

شب دردناک )پارت ۷با نگاه های خشمگین پدرش از رو صندلی بلند شد...

چرا من پارت 15

پارت ۱۹

#سناریو وقتی داری تو اشپزخونه اهنگ نرو مریم رو میخونی واکنشش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط