امشب دلم گرفته از درد مینویسم

امشـب دلـم گـرفتــه ، از درد مینویسم
ایـن زنـدگی چـه بـر سر ،آورد مینویسم

دیوانه بـودم از عشق ، قلبِ مرا شکستند
آری ز مــردمــانِ ، خـونسـرد مینویسم

در کوچـه های غربت، ماننـدِ من فراوان
مـاننـدِ خـود هـزاران شبـگرد مینویسم

بـادِ خـزان کـه آمـد ، غـارت شد آرزویم
رنـگِ گُـلِ شقــایـق ،را زرد می نـویسم

بیگانه خنجرم زد زخمِ زبان تو ای دوست
نـامِ تـورا بـه نـاچـار ، نـامـرد مینویسم

دلتنگِ خنده ها و آن گریه هایم ای عمر
بـر کـودکی بـه صد آه ، برگرد مینویسم

دراوجِ غم نشستم سنگِ صبورِمن نیست
از بغضِ بی صدای ، یک مَـرد می نویسم

#جـواد_المـاسی
دیدگاه ها (۱۲)

خیالم طعم انار میگیرد وقتی دزدانه به باغ دلتسرک میکشم ...

نوزاد از سینه مادرش شیر میخورد تا آنکه سیر میشودکلسیم از است...

نه آرامشت را به چشمي وابسته كن،نه دستت را به گرماي دستي دلخو...

ما دو پیراهن بودیم،بر یک بند...یکی را باد برد...دیگری را بار...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط