فقطیهسوءتفاهمبود
#فقط_یه_سوءتفاهم_بود
P.3
=
دستشو همونطور که میکشید برد تو اتاقشو تقریبا پرتش کرد رو صندلی و خودشم رف پشت میزش و نشست به کاراش رسید
+اوپا الان چرا منو الکی...
=(ازون نگاهایی که به جیمین داش از نوع عصبانیش بهش انداخ... اونجا که به جیمین گف صاف بشین و بقیه اعضا هم که... 😂میزارم بعد)
+چشم
میگم اوپا
=باز چیه؟ نباید انقد حواس منو از کار پرت کنی
+خب میخواستی منو نیاری(تند تند گف) میگم که... نمیشه با دوستام... امشب... برم بیرون؟
=چرا باید این وقت شب تنهایی با چندتا غریبه بری بیرون؟ نه نمیزارم
+اما خودتم اونارو دیده بودی
=انتظار داری با همون یه بار بهشون اعتماد کنم؟(همونطور که سرش تو برگه ها بود با عصبانیت پرسید)
+درسته... اما
=وقتی میگم نه یعنی حرفی نباید بعدش جز چشم بمونه
+پس لطفا اون سه روز ندید بگیر.... وگرنه امشب بد جور پشیمونت میکنم
=تو حق نداری یه دردسر دیگه درست کنی فهمیدی؟ فک کردی با کاری که میخوای بکنی من میزارم سریعتر بری پیش شوگا؟ اصلا فکرشم نکن
+منو باش دارم با کی بحث میکنم
=داری راجب کی اینجوری میگی؟(عصبی)
+تو با خودت چی فک کردی ها؟
_ایگووو احتمالا بازم درحال بحثن(تو ذهنش)
+ها؟ فک کردی من نمیتونم برم؟
(بلند شد سمت در بره)
=مین ات(داد)
+برام مهم نیس
خواست درو باز کنه که خودش باز شدو فرشته نجات ات اومد داخل
و از شوکی که یهو بهش وارد شد خواست سریع بره عقب تا در بهش نخوره و خب نیافتاد ولی خب نزدیک بود بیافته که شوگا هم با دیدنش هول شد و سریع کمرشو گرفت و نزاشت بیافته
+شو.. یونگی اوپا؟
_ااا.. دونسنگ چرا پشت در وایستاده بودی؟ الان میافتادی
+اوه.. میخواستم برم بیرون ببخشید (سرشو انداخت پایین)
_(شوگا رو یه زانوش نشست تا صورت دونسنگشو ببینه)
اشکال نداره کیتن....
سرتو بگیر بالا میدونی که بدم میاد ازینکارا
=تقصیر توعه شوگا.... بد موقع اومدی کاری داشتی؟ الان نمیتونی ببریش میدونی که هنوز یه هفته نشده
_(ات و به سمت کاناپه هدایت کرد خودشم کنارش نشست)
_اه... دونسنگ.. حتما که نباید بخاطر اینا بیام
ولی خب اومدم بهتون سر بزنم
ببینم که حال تو و این خانم کوچولو (سرتو ناز کرد) خوبه یا نه اما... مث اینکه بازم بحثتون شده بود...
+نه اینطور نیس
_ولی من شنیدم ات بیخیال
=ات
+بله اوپا؟
=لطفا مارو تنها بزار ولی قبلش بیا اینجا
+بله
(نزدیک گوشش گف
میری تو اتاقت.. وای به حالت اگه تا قبل اینکه صدات بزنم بیای بیرون سروصدا نمیکنی خانم سیندرلا... شیطونی نمیکنی و مثل یه پرنسس به کارات میرسی فهمیدی؟)
+بله فهمیدم
P.3
=
دستشو همونطور که میکشید برد تو اتاقشو تقریبا پرتش کرد رو صندلی و خودشم رف پشت میزش و نشست به کاراش رسید
+اوپا الان چرا منو الکی...
=(ازون نگاهایی که به جیمین داش از نوع عصبانیش بهش انداخ... اونجا که به جیمین گف صاف بشین و بقیه اعضا هم که... 😂میزارم بعد)
+چشم
میگم اوپا
=باز چیه؟ نباید انقد حواس منو از کار پرت کنی
+خب میخواستی منو نیاری(تند تند گف) میگم که... نمیشه با دوستام... امشب... برم بیرون؟
=چرا باید این وقت شب تنهایی با چندتا غریبه بری بیرون؟ نه نمیزارم
+اما خودتم اونارو دیده بودی
=انتظار داری با همون یه بار بهشون اعتماد کنم؟(همونطور که سرش تو برگه ها بود با عصبانیت پرسید)
+درسته... اما
=وقتی میگم نه یعنی حرفی نباید بعدش جز چشم بمونه
+پس لطفا اون سه روز ندید بگیر.... وگرنه امشب بد جور پشیمونت میکنم
=تو حق نداری یه دردسر دیگه درست کنی فهمیدی؟ فک کردی با کاری که میخوای بکنی من میزارم سریعتر بری پیش شوگا؟ اصلا فکرشم نکن
+منو باش دارم با کی بحث میکنم
=داری راجب کی اینجوری میگی؟(عصبی)
+تو با خودت چی فک کردی ها؟
_ایگووو احتمالا بازم درحال بحثن(تو ذهنش)
+ها؟ فک کردی من نمیتونم برم؟
(بلند شد سمت در بره)
=مین ات(داد)
+برام مهم نیس
خواست درو باز کنه که خودش باز شدو فرشته نجات ات اومد داخل
و از شوکی که یهو بهش وارد شد خواست سریع بره عقب تا در بهش نخوره و خب نیافتاد ولی خب نزدیک بود بیافته که شوگا هم با دیدنش هول شد و سریع کمرشو گرفت و نزاشت بیافته
+شو.. یونگی اوپا؟
_ااا.. دونسنگ چرا پشت در وایستاده بودی؟ الان میافتادی
+اوه.. میخواستم برم بیرون ببخشید (سرشو انداخت پایین)
_(شوگا رو یه زانوش نشست تا صورت دونسنگشو ببینه)
اشکال نداره کیتن....
سرتو بگیر بالا میدونی که بدم میاد ازینکارا
=تقصیر توعه شوگا.... بد موقع اومدی کاری داشتی؟ الان نمیتونی ببریش میدونی که هنوز یه هفته نشده
_(ات و به سمت کاناپه هدایت کرد خودشم کنارش نشست)
_اه... دونسنگ.. حتما که نباید بخاطر اینا بیام
ولی خب اومدم بهتون سر بزنم
ببینم که حال تو و این خانم کوچولو (سرتو ناز کرد) خوبه یا نه اما... مث اینکه بازم بحثتون شده بود...
+نه اینطور نیس
_ولی من شنیدم ات بیخیال
=ات
+بله اوپا؟
=لطفا مارو تنها بزار ولی قبلش بیا اینجا
+بله
(نزدیک گوشش گف
میری تو اتاقت.. وای به حالت اگه تا قبل اینکه صدات بزنم بیای بیرون سروصدا نمیکنی خانم سیندرلا... شیطونی نمیکنی و مثل یه پرنسس به کارات میرسی فهمیدی؟)
+بله فهمیدم
- ۲.۳k
- ۱۹ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط