game of love and hate(part 20)
ویوی ات
ات:بعد از چند دقیقه سونده توکبوکی و مرغ سوخاری هایی که سفارش داده بودم رسیدم بردم سر میز بهشون گفتم که بیان سر میز بشینن کلویی و تهیونگ پیش هم نشستن منم رو به روی تهیونگ نشستم حتی زمانی که داشتن غذا میخوردن هم راجب کار حرف میزدن درسته از تهیونگ متنفرم اما دلم نمی خواد تمرکز بجای من روی یه زن دیگه باشه حتی اگه برای کار باشه یخورده ناراحت شده بودم برای همین زود تر از سر میز بلند شدم رفتم بهشون گفتم
ات:من سیر شدم دارم میرم فیلم نگاه کنم کارتون تموم شد اگه خواستید بیاد باهم فیلم ببینیم
کلویی:اوکی
ات:نشستم فیلمم دیدم به اون دوتا هم توجه نکردم و کم کم چشمام سنگین شد و تاریکی
ویوی تهیونگ
تهیونگ: ساعت کاری تموم شده بود هنوزم کلی کار رو سرمون بود نمی تونستم کار هامو ول کنم ولی الان باید تعطیل میکردم کلویی اومد پیشنهاد داد بریم خونه من اونجا به کار هامون برسیم منم قبول کردم
رفتم خونه دیدم ات نیست بهش زنگ زدم از صدای آهنگ معلوم بود که توی باره ساعت 12 نیم شب بود درسته از ات متنفر بودم ولی غیرتم به عنوان مرد اجازه نمیده که همسرم تا الان بیرون باشه در ظاهر داشتم کار می کردم اما همه فکرم پیش ات بود ساعت یک خانوم اومد خونه یکم سونده چندتا خرت پرت دیگه سفارش داده بود همین طور که داشتیم غذا میخوردیم و راجب کار حرف میزدیم ات روبه روی من نشسته بود ساکت بود و از قیافش معلوم بود خستس و از یه چیزی ناراحته زود بلند شد و گفت
ات:من سیر شدم دارم میرم فیلم ببینم کارتون تموم شد اگه خواستید بیاید باهم فیلم ببینیم
کلویی هم تایید کرد و ات رفت حدود چهل دقیقه بعد که کارمون تموم شده بود کلویی گفت دوست پسرش اومده دنبالش و رفت منم رفتم سمت تلوزیون دیدن بله بانو خوابشون برده موی روی صورتو آروم کنار زدم و براید استایل بغلش کردم بردمش توی اتاقش خودمم رفتم توی اتاقم افتادم روی تخت و تاریکی
ات:بعد از چند دقیقه سونده توکبوکی و مرغ سوخاری هایی که سفارش داده بودم رسیدم بردم سر میز بهشون گفتم که بیان سر میز بشینن کلویی و تهیونگ پیش هم نشستن منم رو به روی تهیونگ نشستم حتی زمانی که داشتن غذا میخوردن هم راجب کار حرف میزدن درسته از تهیونگ متنفرم اما دلم نمی خواد تمرکز بجای من روی یه زن دیگه باشه حتی اگه برای کار باشه یخورده ناراحت شده بودم برای همین زود تر از سر میز بلند شدم رفتم بهشون گفتم
ات:من سیر شدم دارم میرم فیلم نگاه کنم کارتون تموم شد اگه خواستید بیاد باهم فیلم ببینیم
کلویی:اوکی
ات:نشستم فیلمم دیدم به اون دوتا هم توجه نکردم و کم کم چشمام سنگین شد و تاریکی
ویوی تهیونگ
تهیونگ: ساعت کاری تموم شده بود هنوزم کلی کار رو سرمون بود نمی تونستم کار هامو ول کنم ولی الان باید تعطیل میکردم کلویی اومد پیشنهاد داد بریم خونه من اونجا به کار هامون برسیم منم قبول کردم
رفتم خونه دیدم ات نیست بهش زنگ زدم از صدای آهنگ معلوم بود که توی باره ساعت 12 نیم شب بود درسته از ات متنفر بودم ولی غیرتم به عنوان مرد اجازه نمیده که همسرم تا الان بیرون باشه در ظاهر داشتم کار می کردم اما همه فکرم پیش ات بود ساعت یک خانوم اومد خونه یکم سونده چندتا خرت پرت دیگه سفارش داده بود همین طور که داشتیم غذا میخوردیم و راجب کار حرف میزدیم ات روبه روی من نشسته بود ساکت بود و از قیافش معلوم بود خستس و از یه چیزی ناراحته زود بلند شد و گفت
ات:من سیر شدم دارم میرم فیلم ببینم کارتون تموم شد اگه خواستید بیاید باهم فیلم ببینیم
کلویی هم تایید کرد و ات رفت حدود چهل دقیقه بعد که کارمون تموم شده بود کلویی گفت دوست پسرش اومده دنبالش و رفت منم رفتم سمت تلوزیون دیدن بله بانو خوابشون برده موی روی صورتو آروم کنار زدم و براید استایل بغلش کردم بردمش توی اتاقش خودمم رفتم توی اتاقم افتادم روی تخت و تاریکی
- ۱۰.۱k
- ۰۲ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط