آقاجان سلام

آقاجان سلام !
باز هم جمعه رنگ خون شد و من، هنوز چشم انتظار بر لب جاده دل نشسته‌ام...
می‌بینی مرا؟...
همان که تنهای تنهاست...
مثل همیشه...
کفش‌ها را به گوشه‌ای انداخته و محو تماشای پایین رفتن قرص غمناک و سرخ رنگی است که تمام التهاب یک روز را با خودش می‌برد.
همان که خودش را با سنگ ریزه‌های کنار جاده مشغول کرده است...
آه...
از ندبه پر امید صبح تا نوحه دلتنگی غروب فاصله‌ای است به اندازه یک قلب بی‌قرار...
هنوز امیدوارم...
نه به اندازه صبح...
به اندازه یک مژه بر هم زدن...
به اندازه آن مقدار از خورشید که هنوز رخ در نقاب کوه نکشیده...
شاید بیایی از پس آن درخت...
آن بید مجنون که دید مرا به انتهای جاده کور کرده...
بیایی با آن لبخندی که تصویرش همیشه با من است...
لبخندت چقدر زیباست...
مردم از کنارم می‌گذرند و به اشک‌هایم می‌خندند...
شاید دیوانه‌ام می‌پندارند...
باکی نیست!...
بر این شب زده خراب دوره‌گرد حرجی نباشد آن هنگام که چون تویی دلدارش باشی...
آخ... غروب شد آقا... دیگر خورشید در افق نیست.
جمعه به شب رسید...
بید مجنون می‌رقصد زیر نسیمی که صورت خیسم را به بازی گرفته...
سردم می‌شود...
ای کاش بودی و با عبایت شانه‌های لرزانم را گرما می‌بخشیدی...
از خدا بخواه زنده‌ام نگاه دارد...
وعده من و شما جمعه دیگر...
همین‌جا...
کنار خرابه دل...
دیدگاه ها (۱۱)

باید یه بار نشست واسه همه چی یه دل سیر گریه کرد، واسه همه حس...

دیگر نسل آدم هایی که از تب عشق اولشان به عفونت مغزی دچار شون...

میگفت تاجایی که میتونی از ادما فاصله بگیر همه ادما بی لیاقتن...

غریبه شدن که شاخ و دم ندارد!!غریبه ها می توانند خیلی به ما ن...

Sunflower part : 1

🌹اعوذبالله من الشیطان رجیم🌺☘🌼بِسْمِ ألله ألرحْمنِ ألرَحيمْأل...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط