وحشت زامبی
( وحشت زامبی )
پارت ۱
شهر اینچئون به شدت آلوده شده بود با ویروس نامعلوم یکی آن یکی را گاز میگرفت و طرف مقابل هم به این ویروس مبتلا میشود نه بچه ای مانده نه پیرزنی نه به زن اهمیت میده نه به مرد یکی یکی مبتلا میشد درست یک ماه میشد که این ویروس پخش شده ... گروهی به اسم " وحشت "
از سئول به شهر اینچئون فرستاده میشود تا پادزهر ای که در زیر زمین دادگستری شهر اینچئون گذاشته شده را بیارن به سئول لیدر این گروه لینو با مهارت های رزمی و تجربه اش اون را سر گروه انتخاب کردن وقتی وارد شهر میشن به آتش سوزی روبه رو میشن در حالی که راننده گی میکرد به اطراف اش نگاه میکرد و ناگهان یک زامبی که در ماشین بود سمته ماشین گروه وحشت میرفت و تصادفی انجام شد هفت عضو گروه زود از ماشین بیرون رفتن و زامبی ها با صورت های داغون سمت آن ها رفتن هوا به شدت تاریک بود و صدا های وحشت ناکی به گوش آن ها میخوردن
و بعد از اون تصادف سر گروه لینو را گم کردن و همچنین سر گروه لینو کیف اش را گم کرد .... که در آن کیف همان پادزهر بود ...
تا میخواست سوار ماشین بشه زود از ماشین دور شد از دست خودش هم عصبی شد و راه برگشتی نبود
زامبی ها همش دنبال اش میرفتن با حرکت ها رزمی و کاراته ای که بلد شد میتونست همه زامبی را به یک حرکتش گردنش را بشکنه از اون وقت که هم گروه هایشان را گم کرده یک شب میگذره شب بود و صدا های زامبی به گوشش میخرد کغ کغ هایش را به گوش میگذاشتند
لینو آروم از دیوار یتیم خانه بالا رفت و وارد حیاط یتیم خانه شد آروم آروم سمته در رفت اروم در را باز کرد باید بدونه صدا کارهایش را انجام میداد همین که در را باز کرد حدود سه زامبی از سالن یتیم خانه به سمته لینو رفتن و زود رو زمین نشست سمته دیوار نزدیک شد حتی صدا نفس کشیدن اش را کم کرد
اون سه زامبی از اون در بیرون رفتن لینو آروم وارد سالن شد و ناگهان چراغ ها خود به خود روشن شدن و همه زامبی ها سمته لینو رفتن
لینو : به خشکی شانس
پارت ۱
شهر اینچئون به شدت آلوده شده بود با ویروس نامعلوم یکی آن یکی را گاز میگرفت و طرف مقابل هم به این ویروس مبتلا میشود نه بچه ای مانده نه پیرزنی نه به زن اهمیت میده نه به مرد یکی یکی مبتلا میشد درست یک ماه میشد که این ویروس پخش شده ... گروهی به اسم " وحشت "
از سئول به شهر اینچئون فرستاده میشود تا پادزهر ای که در زیر زمین دادگستری شهر اینچئون گذاشته شده را بیارن به سئول لیدر این گروه لینو با مهارت های رزمی و تجربه اش اون را سر گروه انتخاب کردن وقتی وارد شهر میشن به آتش سوزی روبه رو میشن در حالی که راننده گی میکرد به اطراف اش نگاه میکرد و ناگهان یک زامبی که در ماشین بود سمته ماشین گروه وحشت میرفت و تصادفی انجام شد هفت عضو گروه زود از ماشین بیرون رفتن و زامبی ها با صورت های داغون سمت آن ها رفتن هوا به شدت تاریک بود و صدا های وحشت ناکی به گوش آن ها میخوردن
و بعد از اون تصادف سر گروه لینو را گم کردن و همچنین سر گروه لینو کیف اش را گم کرد .... که در آن کیف همان پادزهر بود ...
تا میخواست سوار ماشین بشه زود از ماشین دور شد از دست خودش هم عصبی شد و راه برگشتی نبود
زامبی ها همش دنبال اش میرفتن با حرکت ها رزمی و کاراته ای که بلد شد میتونست همه زامبی را به یک حرکتش گردنش را بشکنه از اون وقت که هم گروه هایشان را گم کرده یک شب میگذره شب بود و صدا های زامبی به گوشش میخرد کغ کغ هایش را به گوش میگذاشتند
لینو آروم از دیوار یتیم خانه بالا رفت و وارد حیاط یتیم خانه شد آروم آروم سمته در رفت اروم در را باز کرد باید بدونه صدا کارهایش را انجام میداد همین که در را باز کرد حدود سه زامبی از سالن یتیم خانه به سمته لینو رفتن و زود رو زمین نشست سمته دیوار نزدیک شد حتی صدا نفس کشیدن اش را کم کرد
اون سه زامبی از اون در بیرون رفتن لینو آروم وارد سالن شد و ناگهان چراغ ها خود به خود روشن شدن و همه زامبی ها سمته لینو رفتن
لینو : به خشکی شانس
- ۴.۸k
- ۰۳ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط