ازدواج اجباری
پارت ۳۶
ویو ا.ت
رفتیم که سوجین اومد بغلم کرد داشتم خفه میشدم از سوجین جدا شدم رفتم به همه سلام دادم و رفتم پیش جونگ کوک نشستم و باهمه حرف زدم مامان جونگ کوک گفت
مامان جونگ کوک:خب چیکار کردین خوش گذشت؟این طوری که نگاه میکنین انگاری اصلا خوش نگذشته!
جونگ کوک:اره اصلا خوش نگذشت
ا.ت:دروغ میگه اصلا اینقدر خوش گذشت نگید
مامان جونگ کوک:میدونم پسرم ولی اتفاقه خوب شد که خوش گذشت فکرم سراغ شما بود که خوش گذشته یانه
ا.ت:وایی جونگ کوک خودشو جوری نشون داد که انگاری مرده
فلش بک به روز سوم سفر
ویو ا.ت
نشسته بودم که جونگ کوک کنار استخر افتاده بود ترسیده بودم که نمرده باشه(دهنتو ببند زنیکه)رفتم شکمشو فشار دادم چیزی نشد که خواستم بهش تنقس دهنی بدم دهنمو گذاشتم رو دهنش خواستم بهش تنفس بدم که کمرمو گرفت و یه مک عمیق زد که تعجب کرده بودم جونگ کوک گفت
جونگ کوک:اوووم حیله ی خوبی بود و همچنین عالی
ا.ت:خدا چیکارت کنه تعجب کردم فکر کردم مردی(بعض)
جونگ کوک:ناراحت نشو ای بابا چه لوس بارت اوردم
ا.ت:برو بابا(گریه)
جونگ کوک بغلش کرد و سرش رو بوسید و گفت
جونگ کوک:من ملکم رو تنها نمیزارم باید خیلی کارا انجام بدم اولینش اینه که به نینی کوچولو تو شکمت بکار حیف پریود وگرنه همین الان دوتا میکاشتم(خنده ها شیطانی)
ا.ت:منحرف بیچاره
فلش بک به حال
ویو ا.ت
وقتی اینو گفتم همه زدن زیر خنده(البته سانسور شده گفت منحرف نباشید__😔__)مامان جونگ کوک با خنده گفت
مامان جونگ کوک:ا.ت دخترم برو غذات رو بخور و بخواب که چند ساعت استراحت کنی مامان بزرگم چند ساعت دیگه میاد سعی کن باهاش کنار بیای خب اون به اسونی از کسی خوشش نمیاد
جونگ کوک:(دست میندازه دور گردن ا.ت)زنه من اینقدر دوست داشتنیه همه ازش خوششون میاد مگه نه
ا.ت:امیدوارم
مامان جونگ کوک:ناراحت نباش من تازه عروس بودم خیلی باهام بد رفتار نمیکرد مطمئنم باتو هم خوبه
ا.ت:ممنونم من برم
غذامو خوردم و رفتم استراحت کردم و اماده شدم و خیلی خوشگل و ناز شده بودم جونگ کوک اومد لباسش رو پوشیده بود و اومد بغلم کرد و
ده تا لایک
ویو ا.ت
رفتیم که سوجین اومد بغلم کرد داشتم خفه میشدم از سوجین جدا شدم رفتم به همه سلام دادم و رفتم پیش جونگ کوک نشستم و باهمه حرف زدم مامان جونگ کوک گفت
مامان جونگ کوک:خب چیکار کردین خوش گذشت؟این طوری که نگاه میکنین انگاری اصلا خوش نگذشته!
جونگ کوک:اره اصلا خوش نگذشت
ا.ت:دروغ میگه اصلا اینقدر خوش گذشت نگید
مامان جونگ کوک:میدونم پسرم ولی اتفاقه خوب شد که خوش گذشت فکرم سراغ شما بود که خوش گذشته یانه
ا.ت:وایی جونگ کوک خودشو جوری نشون داد که انگاری مرده
فلش بک به روز سوم سفر
ویو ا.ت
نشسته بودم که جونگ کوک کنار استخر افتاده بود ترسیده بودم که نمرده باشه(دهنتو ببند زنیکه)رفتم شکمشو فشار دادم چیزی نشد که خواستم بهش تنقس دهنی بدم دهنمو گذاشتم رو دهنش خواستم بهش تنفس بدم که کمرمو گرفت و یه مک عمیق زد که تعجب کرده بودم جونگ کوک گفت
جونگ کوک:اوووم حیله ی خوبی بود و همچنین عالی
ا.ت:خدا چیکارت کنه تعجب کردم فکر کردم مردی(بعض)
جونگ کوک:ناراحت نشو ای بابا چه لوس بارت اوردم
ا.ت:برو بابا(گریه)
جونگ کوک بغلش کرد و سرش رو بوسید و گفت
جونگ کوک:من ملکم رو تنها نمیزارم باید خیلی کارا انجام بدم اولینش اینه که به نینی کوچولو تو شکمت بکار حیف پریود وگرنه همین الان دوتا میکاشتم(خنده ها شیطانی)
ا.ت:منحرف بیچاره
فلش بک به حال
ویو ا.ت
وقتی اینو گفتم همه زدن زیر خنده(البته سانسور شده گفت منحرف نباشید__😔__)مامان جونگ کوک با خنده گفت
مامان جونگ کوک:ا.ت دخترم برو غذات رو بخور و بخواب که چند ساعت استراحت کنی مامان بزرگم چند ساعت دیگه میاد سعی کن باهاش کنار بیای خب اون به اسونی از کسی خوشش نمیاد
جونگ کوک:(دست میندازه دور گردن ا.ت)زنه من اینقدر دوست داشتنیه همه ازش خوششون میاد مگه نه
ا.ت:امیدوارم
مامان جونگ کوک:ناراحت نباش من تازه عروس بودم خیلی باهام بد رفتار نمیکرد مطمئنم باتو هم خوبه
ا.ت:ممنونم من برم
غذامو خوردم و رفتم استراحت کردم و اماده شدم و خیلی خوشگل و ناز شده بودم جونگ کوک اومد لباسش رو پوشیده بود و اومد بغلم کرد و
ده تا لایک
- ۳.۱k
- ۰۶ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط