part

part¹⁴

teahkook

ویو فردا صبح

ویو کوک

از خواب پریدم عرق کرده بودم نفس نفس میزدم لیوان آبی که کنار تخت بود رو با یه نفس بالا کشیدم فکر کنم ........کابوس هام شروع شدن.....اههه زخمم هم درد میکرد امروز باید پرستاری که جک گرفته بود میومد
رفتم پایین صبحانه خوردم منتظره بودم بیاد


جک:قربان پرستار آمده

کوک:بگو بیاد

پرستار:سلام

کوک:س..


ویو کوک

رو مو برگردوندم تا به پرستار سلام بکنم که یه دفعه با دیدن پرستار نفس کشیدن رو یادم رفت


کوک:ته...یونگ

تهیونگ:جئون....

کوک:پس....پرستار....تویی

تهیونگ:اممم آره نمیدونستم بیمار تویی

کوک:اهومم

تهیونگ:........

کوک:بیا...بشین

تهیونگ:اهوم

کوک:خوب...ما همدیگه رو می‌شناسیم
فقط...میدونی یاید اینجا زندگی کنی

تهیونگ:اهوم

کوک:اگه میخوای اینجا بمونی باید از قوانین پیروی کنی

۱هر چی گفتم قبول میکنی
۲حرف هایی که داخل این عمارت گفته می‌شد نباید به بیرون بره
۳تو پرستار منی و از من مراقبت میکنی


کوک:راستی تو مگه تو بیمارستان کار نمیکردی واسع چی آمدی اینجا

تهیونگ:: خوب.....

ویو تهیونگ

وای خدا چی بگم بگم مدیر بیمارستان میخواست بهم دست درازی کنه من نخواستم اخراجم کرد دقیقا روزی که تو مرخص شدی
وقتی مرخص شدی حس کردم یه چیزی این وسط ناقصه


ادامه دارد....

بقیش واسه فردا سردرد گرفتم
دیدگاه ها (۸)

part¹⁵teahkookتهیونگ:خوب‌.‌‌‌‌......داستانش طولانیه(((لبخند ...

part¹⁶teahkookکوک:چی((داد))ویو راوی کوک تا قضیه رو فهمید بدو...

از کدوم فیک پارت جدید بزارم ؟؟؟

part¹³teahkook ویو کوکداشتم نفس نفس میزدم زخمم درد میکرد به ...

🕸🎀𝑻𝒘𝒊𝒏𝒔 رمان مدرسه ای(دوقلو ها) ★ 𝒑: ⁷ا/ت: مز..ا..حم(مکث) [ج...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟓عشق مافیاویو بورامبا جیمین رفتم خونش فردا باید میرفتم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط