جام را بوسه زنان توبه شکستم امشب

جام را بوسه زنان توبه شکستم امشب
مژده ای باده کشان ! مژده که مستم امشب

کس نبیند به صفای می و مینا به جهان
زان به جز ساغر می از همه رستم امشب

دست در گردن مینا فکنم تا به سحر
بر نیاید به جز این کار ز دستم امشب

بست پیمان مرا اختر روشن با می
آسمان نشکند این عهد که بستم امشب

ساز شد طالع ناساز،مرا چون من و عقل
عهد هر چند که بستیم شکستم امشب

آشنایی به خرد کار من شیفته نیست
رشته الفت بیگانه گسستم امشب

روشن از پرتو می شد دل گلشن که چنین
شمع سان تا سحر از پا ننشستم امشب
دیدگاه ها (۹)

آیینه‌ای به دست تو دادم که بنگریخود را در این جهان پر از حیر...

باید خیانت ڪنے............!!.......... تا دیوونه ات باشن...!...

"زن است دیگر جوری "عاشق" می شود که حس می کنیهیچگاه از کنارت ...

از خانه ی تاریکم که رفتیسلام مرا ...به پس کوچه های باریک آدم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط