از عقابی پرسیدند

از عقابی پرسیدند :
آیا ترس به زمین افتادن را نداری؟
عقاب لبخند زد و گفت :
من انسان نیستم که با کمی به بلندی رفتن تکبر کنم!
من در اوج بلندی نگاهم همیشه به زمین است …
دیدگاه ها (۳)

وقتی مث سگ‌ می توپانَنِد و میری داداش بزرگته میاری

به زودی شاهد سرو نوشابه در اَفتاوه میباشیم

رخ‌نمایی پاییز زیبا در طولانی‌ترین و زیباترین بلوار شهری ایر...

میان عشق و درد---پارت ششم:اون عصر، یونا تو خونه نشسته بود و ...

میان عشق و درد---پارت پنجم:اون عصر، یونا روی نیمکت پارک نشست...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط