تقاص عشق فصل part
تقاص عشق/ فصل ۲ / part ۱۵۲
ات و جیمین سمته اتاق دوقلوها رفتن و وارده اتاق شدن
چانسو بی قراری میکرد ات رفت سمته چانسو و بلندش کرد
ات : پسرم بیدار شده ها قربونت برم
جیمین : ببین مامانش پسرم چقدر آروم شده دیگه گریه نمیکنه
یانسو صداش بلند شد جیمین سمته یانسو رفت و بلندش کرد بوسه ای را رویه لپ سفید و کوچیک اش گذاشت و سمته ات آمد
جیمین : پرنسسم بیدار شده
یانسو با دیدن مادرش دست هایش را تکون میداد و میخندید
ات : قربونه دخترم برم
هر دو از اتاق خارج شدن و به سالن رفتن خانم پارک تویه سالن بود با دیدن آنها رفت سمته جیمین و یانسو رو ازش گرفت
م/ج: نوه گلم بیدار شده
جیمین : دینا کجاست
دینا از پله ها با بدو پایین شد و سمته جیمین آمد
جیمین : کوچولوم صلح بخیر
دینا : صبح بابایی منم بخیر
م/ج: بریم سر میز صبحانه
همه سمته میز صبحانه رفتن و نشستن بیتگرام سمته ات آمد چانسو رو از بغل ات گرفت و رویه صندلی نشست
بیتگرام : بح برادر زاده منو عینه خودم باحاله
جیمین : خدا نکنه به تو بره
بیتگرام: نه وقتی بزرگ شد با هم میریم مخ دختر هارو میزنیم مگه نه چانسو
آقای پارک آمد نشست با شنیدن حرف بیتگرام گفت
پ/ج: آره که مثله تو بشه
بیتگرام: عه پدر مگه من چمه
م/ج: چت نیست
ات لیوان آب میوه رو برداشت و گذاشت جلوی دینا
ات : بخور دخترم
دینا : باشه مامانی
همه مشغول خوردن صبحانه شدن
جیمین بعد از خوردن صبحانه از صندلی اش بلند شد و بعد از خداحافظی کردن سمته در سالن رفت ات پشته سرش بلند شد و به دنبالش ات کت جیمین رو از تویه کمد دیواری برداشت و پشته سره جیمین ایستاد به جیمین کمک کرد تا کت اش رو بپوشه بعد از پوشیدن کت روبه ات کرد نزدیک ات و بوسه ای کوتاهی رویه لب هایش گذاشت ات سریع دستش رو گذاشت رویه لب هایش و گفت
ات : جیمین اگه یکی ببینه چی اگه پدر ببینه چی اوف
جیمین : نفس بکش عزیزم
ات : از دسته تو
جیمین دوباره نزدیک ات شد و بوسه ای رویه گونه اش گذاشت و از سالن خارج شد ات هم دوباره سمته میز صبحانه رفت بیتگرام چانسو رو داد به ات و با دو به دنبال جیمین رفت ....
ات و جیمین سمته اتاق دوقلوها رفتن و وارده اتاق شدن
چانسو بی قراری میکرد ات رفت سمته چانسو و بلندش کرد
ات : پسرم بیدار شده ها قربونت برم
جیمین : ببین مامانش پسرم چقدر آروم شده دیگه گریه نمیکنه
یانسو صداش بلند شد جیمین سمته یانسو رفت و بلندش کرد بوسه ای را رویه لپ سفید و کوچیک اش گذاشت و سمته ات آمد
جیمین : پرنسسم بیدار شده
یانسو با دیدن مادرش دست هایش را تکون میداد و میخندید
ات : قربونه دخترم برم
هر دو از اتاق خارج شدن و به سالن رفتن خانم پارک تویه سالن بود با دیدن آنها رفت سمته جیمین و یانسو رو ازش گرفت
م/ج: نوه گلم بیدار شده
جیمین : دینا کجاست
دینا از پله ها با بدو پایین شد و سمته جیمین آمد
جیمین : کوچولوم صلح بخیر
دینا : صبح بابایی منم بخیر
م/ج: بریم سر میز صبحانه
همه سمته میز صبحانه رفتن و نشستن بیتگرام سمته ات آمد چانسو رو از بغل ات گرفت و رویه صندلی نشست
بیتگرام : بح برادر زاده منو عینه خودم باحاله
جیمین : خدا نکنه به تو بره
بیتگرام: نه وقتی بزرگ شد با هم میریم مخ دختر هارو میزنیم مگه نه چانسو
آقای پارک آمد نشست با شنیدن حرف بیتگرام گفت
پ/ج: آره که مثله تو بشه
بیتگرام: عه پدر مگه من چمه
م/ج: چت نیست
ات لیوان آب میوه رو برداشت و گذاشت جلوی دینا
ات : بخور دخترم
دینا : باشه مامانی
همه مشغول خوردن صبحانه شدن
جیمین بعد از خوردن صبحانه از صندلی اش بلند شد و بعد از خداحافظی کردن سمته در سالن رفت ات پشته سرش بلند شد و به دنبالش ات کت جیمین رو از تویه کمد دیواری برداشت و پشته سره جیمین ایستاد به جیمین کمک کرد تا کت اش رو بپوشه بعد از پوشیدن کت روبه ات کرد نزدیک ات و بوسه ای کوتاهی رویه لب هایش گذاشت ات سریع دستش رو گذاشت رویه لب هایش و گفت
ات : جیمین اگه یکی ببینه چی اگه پدر ببینه چی اوف
جیمین : نفس بکش عزیزم
ات : از دسته تو
جیمین دوباره نزدیک ات شد و بوسه ای رویه گونه اش گذاشت و از سالن خارج شد ات هم دوباره سمته میز صبحانه رفت بیتگرام چانسو رو داد به ات و با دو به دنبال جیمین رفت ....
- ۱۱.۴k
- ۲۹ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط