شعر من ب گل و ب بو است

شعر من بي گل و بي بو است
اما سبز است و
برگ دارد
و فريادِ سكوتِ شبِ تنهاييِ من
زير نور ماه است
ديروز دوستي گفت:
«عاشق باش!
عشق نردباني است سترگ
قد علم كرده به ديوار ترك خورده ي دل
تا تو بالا بروي،
ودرآنجا شهري است
كه به اندازه ي مجموع دل آدم هاست!
مردم شهر، همه عاشق و معشوق هم اند،
رهسپارند به سمت خورشيد،
آنجا عشق هم تنها نيست!»
وه، چقدر تنهايم...
از جانب خورشيد ندايي آمد:
«آن بالا، يك نفر منتظر توست، برو...»
دیدگاه ها (۱)

وقتی مجبورید در جایی که اکنون هستید بمانید کتاب خواندن به شم...

سرنوشت چیزی نیست جز واژه‌ای باشکوه،...برای نامیدن چیزی که از...

هودی طرح کفش

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط