part
part:2
(یونگی لبخند میزنه...)
یونگی:عامم... ا/ت... من ازت خوشم اومده میشه...(ا/ت حرفش رو قطع میکنه بدون صبر لبای مین رو میبوسه چون پدر مادرش داشتن رد میشدن، بعد۲مین از مین جدا شد و لپاش سرخ شده بود) ا/ت:چی میخواستی بگی؟
یونگی:عااا... (خشکش زده بود) واو... میخواستم بگم که میشه کاپل شیم؟؟
ا/ت:چی؟!
یونگی: هانول... من عاشقت شدمم(داد)
ا/ت:ضربان قلبش تند شده بود و گونه هاش سرخ.. نمیتونست تحمل کنه بدون صبر لبای صورتیشو به لبای یونگی چسبوند و بوسید
ا/ت:منم همینطور(لبخند)
یونگی:دست ا/ت رو میگیره و باهم قدم میزنن
یک ساعتی راه رفتن
و رفتن سوار ماشین شدن
رفتن شهر بازی و مین برای ا/ت عروسک و چیزهایی که دوست داشت رو خرید
مین ا/ت رو اون روز خیلی خوشحال کرد
...
تا پارت بعد
(یونگی لبخند میزنه...)
یونگی:عامم... ا/ت... من ازت خوشم اومده میشه...(ا/ت حرفش رو قطع میکنه بدون صبر لبای مین رو میبوسه چون پدر مادرش داشتن رد میشدن، بعد۲مین از مین جدا شد و لپاش سرخ شده بود) ا/ت:چی میخواستی بگی؟
یونگی:عااا... (خشکش زده بود) واو... میخواستم بگم که میشه کاپل شیم؟؟
ا/ت:چی؟!
یونگی: هانول... من عاشقت شدمم(داد)
ا/ت:ضربان قلبش تند شده بود و گونه هاش سرخ.. نمیتونست تحمل کنه بدون صبر لبای صورتیشو به لبای یونگی چسبوند و بوسید
ا/ت:منم همینطور(لبخند)
یونگی:دست ا/ت رو میگیره و باهم قدم میزنن
یک ساعتی راه رفتن
و رفتن سوار ماشین شدن
رفتن شهر بازی و مین برای ا/ت عروسک و چیزهایی که دوست داشت رو خرید
مین ا/ت رو اون روز خیلی خوشحال کرد
...
تا پارت بعد
- ۳.۴k
- ۲۷ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط