به تاراج برد تمام حواسم را

به تاراج برد تمام حواسم را ...
خندام او بود ...
گریه ام او بود ...
انگار نقاشی اش را پشت پلکم کشیده بودند ...
ویران کرد تمام باور هایم را...


اما اینک....


خوبم …!
باور کنید …؛
اشک ها را ریخته ام …
غصه ها را خورده ام …؛
نبودن ها را شمرده ام …؛
این روزها که می گذرد …
خالی ام …؛
خالی ام از خشم، دلتنگی، نفرت …؛
و حتی از عشق …!
خالی ام از احساس …
نفس میکشم تا بجای مرده ها خاکم نکنند .....
این است حالو روز من....


خاص من A&R
دیدگاه ها (۳)

ﺑﺎ ﮔﺮﮔﻬﺎ ﺩﻭﺳﺘﯽ ﮐن ﭼﻮﻥ ﺗﺎ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﻧﺸﻮﻧﺪ ، ﺧﯿﺎﻧﺖ ﻧﻤﯽ ﮐﻨ...

حسین پناهی یاد گرفتم این بار که دستانم یخ کرد، دستان کسی را ...

سلام صبح زیباتون بخیر دوستای گلم

.

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط