ببخشید این دوروز رمانی نزاشتم
ببخشید این دوروز رمانی نزاشتم💔
عید دیدنی بودم😀✨
(ازدواج اجباری)
(پارت4)
از زبان سونیا گرامی💅🏻
(شب تو خونه)
_هی یه درخواستی داشتم...
شدو:چی؟
(سونیا یه فیلم میاره بالا)
_میشه باهم فیلم ببینیم؟
شدو:وایسا فیلم بچه گربه؟ جدی؟
_اره لطفاااا🙏🏻🙏🏻🙏🏻
شدو:عه...نمیدونم...
_میگیرم شورتتو پرچم میکنما!!! 😡🎀
شدو:باشه باشه غلط اضافه خوردم!🙂💔
(فیلم نگاه کردن تموم شد)
_خب مرسی باهام فیلم نگاه کردی توهم فیلمی خواستی بزار ببینیم
شدو:من اهل فیلم نیستم بیشتر گیم میزنم
_من تاحالا گیم نزدم
شدو:عاشقش میشی! 😎خودم بهت یاد میدم
_إه عمرأ خوشم بیاد...
(دو دقیقه بعد)
_من بازم بردمممممم😀✨
شدو:مطمعنی بار اولته؟
_حرف نزن بیشتر بازی کن
شدو تو ذهنش:باورم نمیشه الان دارم با دشمنم بازی میکنم
(شب روی تخت خواب)
شدو:هی...دفعه بعدی تو بازی انتخواب کن
_به من نگو..هی...
شدو:ها؟
_مگه زنت نیستم؟
شدو:درسته...شبته بخر سونیا...
_شبت بخیر...
(فردا صبح در مدرسه)
_پاکنتو انداختی شدو
(پاکنشو میزاره رو میز)
امی:تاحالا ندیدم بهش بگی شدو...
_امی چی شده؟
امی:خیلی ارومید اصلا حرفی نمیزنیدا
_این حرفا چیه؟ دیگه حوصلتو دارم
امی:مطمعنی؟ صحنه قبلی دیدما...
_عه...خب... اصلا وقت حرف زدن ندارم باید برم خونه خدافظظظظ🚶♀️🚶♀️🚶♀️
امی:صبر کن! هنوز زنگ اوله!!!
(شدو میره کتاب خونه)
(کتاب آموزش شوهر خوب برمیداره)
(یکی دستشو میزاره روی چشم شدو)
یکی:هدف بزن کیهههه
شدو:فقط کریمه که این بازی باهام میکنه
کریم:آفرین درست حدس زدی👌🏻
شدو:فسقلی کوچولو☺️✨خب من باید برم مواظب خودت باش
(تو خونه شب ساعت دو)
شدو:سونیا نمیخوای بخوابی؟
_نه میخوام درش بخونم یک هفته دیگه امتحان داریم تو خودت نمیخوای بخونی؟
شدو:من درس نمیخونم
_پس چطوری نمرت از من بالاتره؟
شدو:چون تو کلاس خوب به حرف معلم گوش میدم همونارو مینویسم
_که اینطور من همچین استعدادی ندارم میشه بری بیرون؟
شدو:باشه...
(یک ساعت بعد شدو میاد داخل)
شدو:برات نون خانه ای آوردم جون بگیری..
_ازت ممنونم(تو ذهنش) :چرا باید همچین کاری کنه؟
(فردا صبح در مدرسه سونیا به همراه امی)
(سونیا یهو از حال میره میوفته)
امی:سونیا حالت خوبه؟
_اره فقط خیلی نخوابیدم...اصلا خوابیدم؟
امی:نباید تو حالت خواب راه بری ممکنه آسیب ببینی
_تا از شدو جلو نزنم آروم نمیگیرم...
امی:سلامتیت مهمتره حالا پاشو بریم کلاس
(شب ساعت دو)
شدو:برات خوراکی اوردم...خوابیدی؟
(میره پیش سونیا)
شدو:حالت خوب نیست؟
_من خوبم...فقط دارم استراحت میکنم
شدو:میخوای بخوابی؟
_نه...
(شدو دستشو میزاره روی پیشونی سونیا)
شدو:داری از طب میسوزی!
_باشه یکم استراحت میکنم...
(سونیا میره روی تخت)
شدو:دمت سنج 40 درجه نشون میده
(ادامه بدم؟💃)
عید دیدنی بودم😀✨
(ازدواج اجباری)
(پارت4)
از زبان سونیا گرامی💅🏻
(شب تو خونه)
_هی یه درخواستی داشتم...
شدو:چی؟
(سونیا یه فیلم میاره بالا)
_میشه باهم فیلم ببینیم؟
شدو:وایسا فیلم بچه گربه؟ جدی؟
_اره لطفاااا🙏🏻🙏🏻🙏🏻
شدو:عه...نمیدونم...
_میگیرم شورتتو پرچم میکنما!!! 😡🎀
شدو:باشه باشه غلط اضافه خوردم!🙂💔
(فیلم نگاه کردن تموم شد)
_خب مرسی باهام فیلم نگاه کردی توهم فیلمی خواستی بزار ببینیم
شدو:من اهل فیلم نیستم بیشتر گیم میزنم
_من تاحالا گیم نزدم
شدو:عاشقش میشی! 😎خودم بهت یاد میدم
_إه عمرأ خوشم بیاد...
(دو دقیقه بعد)
_من بازم بردمممممم😀✨
شدو:مطمعنی بار اولته؟
_حرف نزن بیشتر بازی کن
شدو تو ذهنش:باورم نمیشه الان دارم با دشمنم بازی میکنم
(شب روی تخت خواب)
شدو:هی...دفعه بعدی تو بازی انتخواب کن
_به من نگو..هی...
شدو:ها؟
_مگه زنت نیستم؟
شدو:درسته...شبته بخر سونیا...
_شبت بخیر...
(فردا صبح در مدرسه)
_پاکنتو انداختی شدو
(پاکنشو میزاره رو میز)
امی:تاحالا ندیدم بهش بگی شدو...
_امی چی شده؟
امی:خیلی ارومید اصلا حرفی نمیزنیدا
_این حرفا چیه؟ دیگه حوصلتو دارم
امی:مطمعنی؟ صحنه قبلی دیدما...
_عه...خب... اصلا وقت حرف زدن ندارم باید برم خونه خدافظظظظ🚶♀️🚶♀️🚶♀️
امی:صبر کن! هنوز زنگ اوله!!!
(شدو میره کتاب خونه)
(کتاب آموزش شوهر خوب برمیداره)
(یکی دستشو میزاره روی چشم شدو)
یکی:هدف بزن کیهههه
شدو:فقط کریمه که این بازی باهام میکنه
کریم:آفرین درست حدس زدی👌🏻
شدو:فسقلی کوچولو☺️✨خب من باید برم مواظب خودت باش
(تو خونه شب ساعت دو)
شدو:سونیا نمیخوای بخوابی؟
_نه میخوام درش بخونم یک هفته دیگه امتحان داریم تو خودت نمیخوای بخونی؟
شدو:من درس نمیخونم
_پس چطوری نمرت از من بالاتره؟
شدو:چون تو کلاس خوب به حرف معلم گوش میدم همونارو مینویسم
_که اینطور من همچین استعدادی ندارم میشه بری بیرون؟
شدو:باشه...
(یک ساعت بعد شدو میاد داخل)
شدو:برات نون خانه ای آوردم جون بگیری..
_ازت ممنونم(تو ذهنش) :چرا باید همچین کاری کنه؟
(فردا صبح در مدرسه سونیا به همراه امی)
(سونیا یهو از حال میره میوفته)
امی:سونیا حالت خوبه؟
_اره فقط خیلی نخوابیدم...اصلا خوابیدم؟
امی:نباید تو حالت خواب راه بری ممکنه آسیب ببینی
_تا از شدو جلو نزنم آروم نمیگیرم...
امی:سلامتیت مهمتره حالا پاشو بریم کلاس
(شب ساعت دو)
شدو:برات خوراکی اوردم...خوابیدی؟
(میره پیش سونیا)
شدو:حالت خوب نیست؟
_من خوبم...فقط دارم استراحت میکنم
شدو:میخوای بخوابی؟
_نه...
(شدو دستشو میزاره روی پیشونی سونیا)
شدو:داری از طب میسوزی!
_باشه یکم استراحت میکنم...
(سونیا میره روی تخت)
شدو:دمت سنج 40 درجه نشون میده
(ادامه بدم؟💃)
- ۳.۵k
- ۰۱ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط