زمان مرگ
زمان مرگ🪦🕰
🪦part ①
علامت لیا: +
علامت کوک: _
+کوک ولم کن
_خودت بگو بار چندمه داری ازم دستم در میری
+باشه بابا بببخشید ولم کن لطفا
_هوف باشه
+مرتیکه حرومزاده (زیر لب)
_چه گوهی خوردی؟
+همین که شنیدی اخبارو یبار میگن
_زیادی داری زر میزنی
+به تو چه
_خفه شو برو تو اتاق
+چی؟(تعحب)
_نمیکنمت نترس فقط برو
+اوکی
(فلش بک داخل اتاق)
+چته
_لیا
+بله
_چرا از دست من فرار میکنی
+دوست ندارم پیشت باشم
_چرا
+چون چ چسبیده به را
_همینجا بمون از اتاقت پاتو نمیذاری میبرون
+میذارم
_غلط میکنی
+تو که باشی دستور بدی؟
_صاحبت
+خیلی بیشعوری
_هرچی میخوای بگو (پوزخند)
جونگ کوک رفت و درو بست و قفلش کرد و لیا رو تنها گذاشت اون لیا رو دوست داشت اما نمیدونست چطوری بهش ثابت کنه
ویو لیا:
لعنت بهت کوک چرا دست از سرم بر نمیداری اخه ایکاش پام میشکست و اون شب نمیرفتم بار هشت ماه پیش توی به بار رفتم و خیلی مست شده بودم و نگاه سنگین روی خودم حس میکردم اما توجه نکردم و رفتم توی راه یه ماشین جلوی من وایساد و چند نفر اومدن و منو با اصلحه بیهپش کردن وقتی بهوش اومدم توی همین عمارت بودم و کوک اومد سمتم و گفت که دوستم داره
منم باور نکردم خیلی التماس کردم اما نذاشت برم و چند بار سعی کردم از دستش فرار کنم اما چه فایده پیدام کرد و زندانیم کرد چقدر بدبختم من
ویو کوک:
این دختر منو روانی کرده نمیدونم چشه اخه خیلی از دستش کفریم هیچی واسش کم نذاشتم اما میدونم از چی ناراحته من هر روز با یه دختری بودم اولاش ولی وقتی لیا رو دیدم نزدیک هیچ کسی نشدم ولی اون ازم بدش میاد نمیدونم چیکار کنم ای خدا اخه من باید چیکار کنم
ادامه دارد.....
بای بای🤗🎄👋🏻
🪦part ①
علامت لیا: +
علامت کوک: _
+کوک ولم کن
_خودت بگو بار چندمه داری ازم دستم در میری
+باشه بابا بببخشید ولم کن لطفا
_هوف باشه
+مرتیکه حرومزاده (زیر لب)
_چه گوهی خوردی؟
+همین که شنیدی اخبارو یبار میگن
_زیادی داری زر میزنی
+به تو چه
_خفه شو برو تو اتاق
+چی؟(تعحب)
_نمیکنمت نترس فقط برو
+اوکی
(فلش بک داخل اتاق)
+چته
_لیا
+بله
_چرا از دست من فرار میکنی
+دوست ندارم پیشت باشم
_چرا
+چون چ چسبیده به را
_همینجا بمون از اتاقت پاتو نمیذاری میبرون
+میذارم
_غلط میکنی
+تو که باشی دستور بدی؟
_صاحبت
+خیلی بیشعوری
_هرچی میخوای بگو (پوزخند)
جونگ کوک رفت و درو بست و قفلش کرد و لیا رو تنها گذاشت اون لیا رو دوست داشت اما نمیدونست چطوری بهش ثابت کنه
ویو لیا:
لعنت بهت کوک چرا دست از سرم بر نمیداری اخه ایکاش پام میشکست و اون شب نمیرفتم بار هشت ماه پیش توی به بار رفتم و خیلی مست شده بودم و نگاه سنگین روی خودم حس میکردم اما توجه نکردم و رفتم توی راه یه ماشین جلوی من وایساد و چند نفر اومدن و منو با اصلحه بیهپش کردن وقتی بهوش اومدم توی همین عمارت بودم و کوک اومد سمتم و گفت که دوستم داره
منم باور نکردم خیلی التماس کردم اما نذاشت برم و چند بار سعی کردم از دستش فرار کنم اما چه فایده پیدام کرد و زندانیم کرد چقدر بدبختم من
ویو کوک:
این دختر منو روانی کرده نمیدونم چشه اخه خیلی از دستش کفریم هیچی واسش کم نذاشتم اما میدونم از چی ناراحته من هر روز با یه دختری بودم اولاش ولی وقتی لیا رو دیدم نزدیک هیچ کسی نشدم ولی اون ازم بدش میاد نمیدونم چیکار کنم ای خدا اخه من باید چیکار کنم
ادامه دارد.....
بای بای🤗🎄👋🏻
- ۳۱۶
- ۰۸ دی ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط