محشر دیشب به یادت نج خلوت داشتم
محشرے دیشب به یادت ڪنج خلوت داشتم...
یڪ زمین هفت آسمان چشمان حسرت داشتم... دست من در دست یاد تو ڪجاها ڪه نرفت...
بهترین تصویر چشمت بود و صحبت داشتم... رعد و برقی ناگهانی خلوتم در هم شڪست...
سر گریبان تا سحر در دست ظلمت داشتم... قد دریاے خزر دلتنگ بودم نیمه شب...
شڪل مغان شلوغ و حس غربت داشتم... خلوت شب بود و من بودم نگاهی منتظر...
واے بر حالم نگارے بی محبت داشتم... همدم من تا سحر چشمان پر ازاشک بودوآه...
ڪاش تافراموشت ڪنم یڪ ذره جرات داشتم... نه ڪسی محرم به اسرار و نه ڪس سنگ صبور...
لحظه هایی ڪه گله از دست قسمت داشتم....
یڪ زمین هفت آسمان چشمان حسرت داشتم... دست من در دست یاد تو ڪجاها ڪه نرفت...
بهترین تصویر چشمت بود و صحبت داشتم... رعد و برقی ناگهانی خلوتم در هم شڪست...
سر گریبان تا سحر در دست ظلمت داشتم... قد دریاے خزر دلتنگ بودم نیمه شب...
شڪل مغان شلوغ و حس غربت داشتم... خلوت شب بود و من بودم نگاهی منتظر...
واے بر حالم نگارے بی محبت داشتم... همدم من تا سحر چشمان پر ازاشک بودوآه...
ڪاش تافراموشت ڪنم یڪ ذره جرات داشتم... نه ڪسی محرم به اسرار و نه ڪس سنگ صبور...
لحظه هایی ڪه گله از دست قسمت داشتم....
- ۹۸۷
- ۲۱ شهریور ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط