عشق پر دردسر پارت ۷

#ارسلان
تولد، تولد دیگه چه کوفته؟
مگه برای دختر تولد هم میگیرن ؟
اگه اونا شعور داشتن که اونجوری نمی‌گشتن (منظورش با لباس های تنگ و کوتاه و باز هست )
دختر باید بمونه تو خونه و به زندگیش برسه نه اینکه با چند تا اَلاف بره بیرون و بگرده تا چند تا پسر نانجیب ببینش و عاشقش بشن (پسرم غیرتی شده)


#دیانا
از حرفاش مغز پوسیدش خندم گرقت تو کل راه هیچ حرفی نمیزدم دستمو زیر سرم گذاشتم و به شیشه تکیه دادم و به دختر و پسرای شادی که تو خیابون میرفتن و میخندیدن و شاد بودن خیره بودم ......



#ارسلان
توی راه هیچ حرفی بینمون رد و بدل نشد و رسیدیم مطب و من رفتم نوبت گرفتم.
وقتی نوبتمون شد رفتیم داخل دکتر وقتی معاینش کرد گفت که دستش شکسته و باید گچ گرفت
من گفتم که نیاز که گچ نیست و یه آتِل ببند تا چند روز دستش بسته باشه بعدش خودش خوب میشه ولی دکتر قبول نکرد و گفت که حتما باید‌ گچ گرفت ولی با اصرار های من قبول کرد که آتِل ببنده


#دیانا
دستم خیلی درد میکرد از شدت دردش لبامو با دندونام فشار میدادم بلخره تموم شد از بیمارستان اومدیم بیرون و بدون هیچ حرفی تو ماشین نشستم


#ارسلان
سوار ماشین شدیم و راه افتادیم بعد از یه کم راه رفتن دیدم توی یه ترافیک سنگین افتادیم ، بعد چند مین از اون ترافیک خلاص شدیم و به سمت خونه رفتیم
دیانا رو رسوندم خونه و خودم هم رفتم شرکت
توی راه دیدم گوشیه دیانا داره زنگ میخوره یادم اومد که وقتی توی خونه گوشیش رو گرفتم بهش ندادم
گوشیش رو ورداشتم و دیدم نیکا داره زنگ میزنه
جواب دادم : الو
لایک هاش به ده برسه پارت بعدی رو میزارم
دیدگاه ها (۲)

عشق پر دردسر پارت ۸

عشق پر دردسر پارت ۹

عشق پر دردسر پارت ۶#ارسلانرفتم توی اتاق دیدم اشک توی چشاش جم...

عشق پر دردسر پارت ۵#ارسلان فردا صبح بعد از خوردن صبحانه پاشد...

رمان بغلی من پارت ۱۱۸و۱۱۹و۱۲۰ارسلان: چه زشته ای داره دیانا: ...

رمان بغلی من پارت ۱۲۱و۱۲۲و۱۲۳ارسلان: محکم گوشه ای از ل*شو بو...

رمان بغلی من پارت ۱۰۱و۱۰۲و۱۰۳ارسلان: دیانا دیانا: بله جایی و...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط