شوریده ی آزرده دل بی سر و پا من

شوریده ی آزرده دل ِ بی سر و پا من
در شهر شما عاشق انگشت نما من

دیوانه تر از مردم دیوانه اگر هست
جانا، به خدا من... به خدا من... به خدا من

شاه ِ‌همه خوبان سخنگوی غزل ساز
اما به در خانه ی عشق تو گدا من

یک دم، نه به یاد من و رنجوری ی ِ من تو
یک عمر، گرفتار به زنجیر وفا من

ای شیر شکاران سیه موی سیه چشم!
آهوی گرفتار به زندان شما من

آن روح پریشان سفرجوی جهانگرد
همراه به هر قافله چون بانگ درا، من

تا بیشتر از غم، دل دیوانه بسوزد
برداشته شب تا به سحر دست دعا من

سیمین! طلب یاریم از دوست خطا بود:
ای بی دل آشفته! کجا دوست؟ کجا من؟
دیدگاه ها (۳)

یک روزشاید پنجاه سال دیگرموهای نوه ات را نوازش میکنیو به شعر...

باری امید خویش به دلداری ام فرست دانی که...

دوستت می دارم و بیهوده پنهان می کنمخلق میدانند و من انکارایش...

delam kheili gerefte.

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط