من

من
دوباره به دیوار رسیدم.. تا
با بن‌بست‌های تا به تایی که
عهد بسته‌اند از
بی‌کسی‌ام محافظت کنند،
قرارِ یک تنهایی دیگر بگذارم..

دیگر مهم نیست.. که
ساز شعرم را
از کجای خاطرخواهیِ تو کوک کنم..
دیوارِ این فاصله
آنقدر ضخیم هست که
شاعرانه‌های بی‌خاطره‌ام از تو
خفقان بگیرند..

حالا که این دیوارها
مرا از آیندۀ تو حذر کردند..،
دوباره
خطور میکنم به ذهن تنهایی.. تا
تو مستقل از
حصارهایی که مرا
مهر و مومِ بی‌کسی کردند،
رها شوی از
زنجیر شعرهایی که در خیال
شبیه یک سینه‌ریز
بر گردنت می بستم..

#حمیدرضا_هندی


کپی و بازنشر بدون ذکر نام، بی‌انصافی در حق نویسنده است...
دیدگاه ها (۳)

تاحالا شده بری جلوی آینه لبخند بزنی؟واسه من شده. اصلا نمی‌دو...

موندن بهانه می‌خواد.وقتی توی دلگیرترین غروب هفته، چشمات رو م...

💔 بغض کرده بودم اما به روی خودم نمیاوردم! حدود پنج دقیقه بود...

غمگین،میان درختان نشسته ای ..این عکس بایددر جنگل های شمال گر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط