آنقدردیرآمدیفصلزمستانمرسید

#آنقدر_دیرآمدی_فصل_زمستانم_رسید
آرزوهایم خزان شد خط ِ پایانم رسید

سایه ام یخ بست و قلبم بیصدا در خودشکست
وقتِ شبنم چیدن از چشمانِ گریانم رسید

نارفیقان و رفیقان زخم را کاری زدند
یادگاری بر تن ام از این و از آنم رسید

با که گویم درد دل کو محرم اسرار ها
نو بهارم شد خزان و برگ ریزانم رسید

عادت دیرینه دارم با خودم خلوت کنم
بیکسی کم بود و اندوه ِفراوانم رسید

هیچ صیادی به حال صید خود دلسوز نیست
دیدی آخر نازنینم عیدِ... قربانم رسید

نا امیدی بدترین درد است ای سنگ صبور
شاید امشب یک نظر از سوی یزدانم رسید
دیدگاه ها (۲)

همیشه توو روابطم با آدمها سعی کردم که همه چی رو خوب تموم کنم...

#زیبا_و_خواندنی ﻣﺮﺩﯼ ﺑﺎ ﻟﺒﺎﺱ ﻭ ڪﻔﺸﻬﺎی ﮔﺮﺍﻧﻘﯿﻤﺖ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭﯼ ﺧﯿﺮ...

‌‌‌تو فکر کنفراموشت کرده ام ؛وَ این واژه ها فقطهذیان های شاع...

به همین سادگی آدم اسیر می شود... وهیچ کاری هم نمی شود کرد ! ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط