آرزویی که بنا نیست محقق بشود
آرزویی که بنا نیست محقّق بشود
میتواند که همان حسرتِ مطلق بشود
بینِ رفتن و نرفتن، که بماند دلِ ما
همچو برگیست که بر شاخه معلّق بشود
کمترین حقِّ من ازعشق تو هستی و مباد
حقِّ من؛ سهمِ کسی، آه به ناحق بشود
گرچه چشمان تو از خواستنَم میگویند
بر لب آور خبرش را که موثّق بشود
این تنِ یخ زده از بیکسی و تنهایی
کی قرار است به آغوش تو ملحق بشود
دل قسم خورده فدای تو کند جانم را
میتواند که همان حسرتِ مطلق بشود
بینِ رفتن و نرفتن، که بماند دلِ ما
همچو برگیست که بر شاخه معلّق بشود
کمترین حقِّ من ازعشق تو هستی و مباد
حقِّ من؛ سهمِ کسی، آه به ناحق بشود
گرچه چشمان تو از خواستنَم میگویند
بر لب آور خبرش را که موثّق بشود
این تنِ یخ زده از بیکسی و تنهایی
کی قرار است به آغوش تو ملحق بشود
دل قسم خورده فدای تو کند جانم را
- ۹۷۷
- ۱۲ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط