از آتش ققنوس به جا مانده کلاغی

از آتشِ قُقنوس به جا مانده کلاغی
از ما نگرفتَه ست به جز مرگ؛ سراغی

"کم مانده در این سردیِ بازارِ محبت
خورشیدِ دلم را بِفُروشم به چراغی..."
دیدگاه ها (۱)

بزرگ که شدید !دلِ دوست داشتنتان که راه افتادیا دستِ گرفتن دا...

من از نهایت شب حرف می زنممن از نهایت تاریکی حرف می زنماگر به...

جایی در سکوت...جایی میان من، میان تو... و بوسه‌هامان زندگی ز...

پر از واژه ای...برای یک شعر بلند...و من یک داستان کوتاه...دو...

عاشقانه های شبنم با مادرم زهرا

چپتر ۹ _ آرکانیوم و جنونماه ها گذشت...و سکوت خانه کوچک لیندا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط