my prisoner

پارت ۳۰
با کمک فلیکس و هیونجین، سونگمین رو سوار ماشین کردیم.
بنگچان: من کنار اون عقب میشینم.
همراه با سونگمین، صندلی عقب نشستیم. فلیکس ماشین رو روشن کرد و شروع به حرکت کرد. می‌تونستم نگاه های هیونجین رو احساس کنم..و اون پوزخندشو..ولش کن باید حواسم به سونگمین باشه. روی صندلی نشسته بود و میلرزید. دستم رو دورش انداختم و سرش رو روی شونه ام گذاشتم. دوباره دارم زیاده روی میکنم...ولی..دست خودم نیست..انگار وظیفه منه که ازش مراقبت کنم..چرا آخه؟..من مواظب برادر خودمم نیستم..بعد دارم از اون مواظبت میکنم؟..نمیدونم ولی نمیتونم الان ولش کنم..انگار اگه چیزیش بشه..عذاب وجدان میگیرم..اه ولش کن اصن. نگاه ریزی بهش کردم و متوجه شم خوابش برده. لبخند کوچکی ، نا خودآگاه روی لبام نشست ولی سریع محو شد.
هیونجین: چان~
دوباره نه..
بنگچان: بله؟
هیونجین: خیلی بهم میاین*پوزخند*
اخمی کردم و با نگاهی ترسناکی بهش گفتم
بنگچان: مواظب دهنت باش.
دستش رو به صورت تسلیم بالا اورد و با طعنه گفت
هیونجین: باشه آقای بد اخلاق.
بعد ۲ ساعت رسدیم. خواستم سونگمین رو بیدارش کنم ، که فلیکس گفت
فلیکس: آقا..بیدارش نکنین..حتما خستش..میخواین من-
بنگچان: خودم میبرمش..تو برو ببین ماموریت خوب پیش رفته یا نه..بعد بیا بهم خبر بده..هیونجین
هیونجین: هوم؟
بنگچان: با فلیکس برو..بعد هم برو تو اتاقت.
هیونجین: نمیگفتی هم نیرفتم جناب بداخلاق.
هیونجین، همراه با فلیکس وارد عمارت شدن. سونگمین رو پرنسسی بلند کردم و وارد عمارت شدن و به سمت اتاقش رفتم. در اتاقش رو باز کردم و واردش شدم. اون رو روی تخت گذاشتم. کتم رو از تنش بیرون اوردم و روش پتو انداختم و لامپ رو خاموش کردم و از اتاقش بیرون اومد و به سمت دفترم رفتم.
دیدگاه ها (۳۹)

my prisoner

پارت ۳۲۲ ماه بعد۲ چاه گذشته بود. از اون موقع ، بنگچان با سون...

my prisoner

my prisoner

نام فیک: عشق مخفیPart: 3ویو ات*ات. اقای پارک گفتن که هنوز وس...

و....ویو جونگکوک رسیدیم عمارت بدون اینکه توجه بهش کنم رفتم ب...

دختر سایهPart=16منو یاد چیز های خوبی نمی نداخت ولی بغلم کرد ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط