من از نهایت شب حرف میزنم



من از نهایت شب حرف می‌زنم
من از نهایت تاریکی
و از نهایت شب حرف می‌زنم

اگر به خانه‌ی من آمدی
برای من ای مهربان
چراغ بیاور

و یک دریچه که از آن
به ازدحام کوچه‌ی خوشبخت بنگرم.

#فروغ_فرخ‌زاد

شبتــون ماه
دیدگاه ها (۱)

من چنان آینه واردر نظرگاه تو ایستاده امکه چو رفتی زِ بَرمچیز...

در نظربازی ما بی‌خبران حیرانندمن چنینم که نمودم دگر ایشان دا...

صنما جفا رها کن کرم این روا نداردبنگر به سوی دردی که ز کس دو...

من از نهایت شب حرف می‌زنم ،من از نهایت تاریکیو از نهایت شب ح...

"شبی که ماه کامل شد" الکس فرزند خانواده ای بود که هر روز در ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط