کاش چون پاییز بودم

کاش چون پاییز بودم
کاش چون پاییز
خاموش و ملال انگیز بودم
برگ های آرزوهایم یکایک زرد می‌شد
آفتاب دیدگانم سرد می‌شد
آسمان سینه ام پر درد می‌شد
ناگهان طوفان اندوهی
به جانم چنگ می زد
اشکهایم همچو باران
دامنم را رنگ می زد

#فروغ_فرخزاد
دیدگاه ها (۱)

جز عشق تو هيچ نيست اندر دل ماعشق تـو سرشته گشته اندر گِلِ ما...

عشق تو در قحط سال مهربانی، ناگهانسیب سرخی را به دست شاخساران...

♡••جاٖی‌آن‌ها کہ تورا هیچ‌ سَلامے ندهندالسلام است دَمَم، باز...

امام على عليه السلام : #بخونرهايى و نجات در اخلاص است في الإ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط