رقابت سخت پارت دوازده
_ببین بگو چی شده
_ولم کن
_خانم شما میدونید خودش یکی دیگه رو دوست داره
_اره
_😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐اسااثمشپشتـتتشنشاسثکطاتمشاساخنتاساوشتننننش
_چرا قاط زدی داداش
_کوککک
_این فقد برای لج لیسا بودددد
_خب مرض داشتی
_خب بینمون یه مسئله ای پیش اومده
_برو عذر خواهی کن
_خو
#کوک
خودمم ناراحت بودم همچین کاری کردم
رفتم بیرون از بیمارستان برای لیسا یه گل خریدم و کلی وسایلای کیوت
رسیدم بیمارستان
هنوز تو حیاط بغض کرده بود
از کنارش رد شدم بیشتر بغض کرد رفتم پشتش گفتم برای شما
سه متر پرید بالا از ترس
_چرا اینکارو کردی من و تو که با هم حتی یه زره حرف نمیزنیم
_لیسا
_بگو غلط کردی
_خو غلط کردم
وسایلو ازم گرفت
_سوییچ
_چرا
_میخوام تو ماشین بازشون کنم
_بفرما
رفت تو ماشین نشست همه رو باز کرد خیلییی خوشش اومده بود
کلی ازم تشکر کرد گزاشت تو ماشین رفت طبقه بالا ببینه جیسو چی شد
#رزی
از اونی که فکر میکردم کوک و لیسا بیشتر عاشق هم شده بودن نه به دو دقیقه پیششون نه به الان😐
یهو گوشی جنی زنگ خورد
_الو
_سلام
_خانم جنی کیم لطفا یه کاری کنید جیسو مرخص شه مسابقهههه
_چشم
_خدافظ
_خدافظ
رفتیم اجازه گرفتیم اما گفتن دو ساعت دیگه
جین رفت تو اتاق جیسو و کنارش نشست
ازش حالشو پرسید
دو ساعت گزشت
بردیمش
_لطفا برای مسابقه اماده باشید
ادامه دارد بابای💜
_ولم کن
_خانم شما میدونید خودش یکی دیگه رو دوست داره
_اره
_😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐اسااثمشپشتـتتشنشاسثکطاتمشاساخنتاساوشتننننش
_چرا قاط زدی داداش
_کوککک
_این فقد برای لج لیسا بودددد
_خب مرض داشتی
_خب بینمون یه مسئله ای پیش اومده
_برو عذر خواهی کن
_خو
#کوک
خودمم ناراحت بودم همچین کاری کردم
رفتم بیرون از بیمارستان برای لیسا یه گل خریدم و کلی وسایلای کیوت
رسیدم بیمارستان
هنوز تو حیاط بغض کرده بود
از کنارش رد شدم بیشتر بغض کرد رفتم پشتش گفتم برای شما
سه متر پرید بالا از ترس
_چرا اینکارو کردی من و تو که با هم حتی یه زره حرف نمیزنیم
_لیسا
_بگو غلط کردی
_خو غلط کردم
وسایلو ازم گرفت
_سوییچ
_چرا
_میخوام تو ماشین بازشون کنم
_بفرما
رفت تو ماشین نشست همه رو باز کرد خیلییی خوشش اومده بود
کلی ازم تشکر کرد گزاشت تو ماشین رفت طبقه بالا ببینه جیسو چی شد
#رزی
از اونی که فکر میکردم کوک و لیسا بیشتر عاشق هم شده بودن نه به دو دقیقه پیششون نه به الان😐
یهو گوشی جنی زنگ خورد
_الو
_سلام
_خانم جنی کیم لطفا یه کاری کنید جیسو مرخص شه مسابقهههه
_چشم
_خدافظ
_خدافظ
رفتیم اجازه گرفتیم اما گفتن دو ساعت دیگه
جین رفت تو اتاق جیسو و کنارش نشست
ازش حالشو پرسید
دو ساعت گزشت
بردیمش
_لطفا برای مسابقه اماده باشید
ادامه دارد بابای💜
- ۴.۶k
- ۱۷ آذر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط