حصار می شود آغوش او تو را ومن اینجا

حصار می شود آغوش او تو را و‌من اینجا
به جز‌دو زانو ی ماتم‌در انحصار ندارم

چقدر ریشه دواندی...چگونه می‌شود آیا
که در هوای تو سبزم‌ولی بهار ندارم
دیدگاه ها (۱)

ﺑﺎﺩﯼﺑﺬﺭ ﺗﻮ ﺭﺍﺩﺭ ﺩﻟﻢ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ُ ﺭﻓﺖﻣﻦ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﻡ ﻭ ُ ﺍﯾﻦﺭﯾﺸﻪ ﯼ ...

#مظلـوم_علــے_ع💔 افتاده ام بہ پاے پرستوے زخمےامشاید ڪه قصد پ...

دنیا پر از آدمهایے است کهیکــے را دوست مـــے دارندامــا با ک...

تو اگہ سنگ شدے شیشہ شدم ، فهمیدے؟واسہ چشماے تودیوونہ شدم ، ف...

دلم هوای توکرده.......

در وجودم جان دارد هنوز عشقوشاخه های تازه می رویانداستوار تنه...

همه ی من !دلم برای زمستان نمی سوزد !دلم برای بهار تنگ نیست !...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط