مرا جا گذاشته اند

مرا جا گذاشته اند
در دل بادی گریزان
در گلوی ابری خیس
یا تنها برگ ناروان رسیده به زمستان
مرا جا گذاشته اند
در اخرین پندهای مادر
در گوش دختر نوعروسش
الوده است به بغض
در بال پرنده ای به وقت ترک خانه
یا در سوت اخر قطاری که می رود
مرا جا گذاشته اند
در قدم های واپسین سربازی
در اخرین روز نبردی حماسی
در سلاح اخرین سلحشور
یا در نفس های اخر اسب زخمی
مرا جا گذاشته اند
در تن یک ادم
در تن ادمی تنها
یا در خاکستر بجا مانده از ادمی
که اتش گرفته از درد
مرا جا گذاشته اند

#امیرعلی_قربانی


https://t.me/chekamehaibaran
دیدگاه ها (۶۶)

دوستی فصل قشنگیست پر از لاله سرخدوستی تلفیق شعور من و توستدو...

بی تو شهریورِ من نسخه ای از پاییز استسی و یک روز قرار است که...

غرض از هجر، گَرَت شادیِ دشمن بودستدشمنم شاد شد و سخت بیاسود،...

زری نداده و از هیچم آفریده خدامرا که بنده شمارَد!!! کجا خرید...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط