داستان کوتاه وخواندنی و آموزنده برای گروههای مذهبی

داستان ،کوتاه ،وخواندنی ،و آموزنده برای ،گروههای ،مذهبی ،کانال ،تلگرام ،تصاویر مذهبی ،عکس نوشته، برای ،اینستا گرام ، لاین ، واتس ،آپ فیسبوک، توییتر ،شبکه اجتماعی ، جامعه مجازی ،جدید ،برای گوگل پلاس ، برای ،انجمن، مجموعه و...

#تلگرام_خدا

https://t.me/jhmvd


#داستان_شب34

داستان آموزنده “پسران هنرمند”

#پسران_هنرمند

در فاصله ای نه چندان دور از آن ها پیر مرد دنیا دیده ای نشسته بود و می شنید که هریک از زن ها چه طور از پسرانشان تعریف می کنند.

زن اول گفت :

پسرم چنان در حرکات اکروباتی ماهر است که هیچ کس به پای او نمی رسد.

دومی گفت : پسر من مثل بلبل آواز می خواند.

هیچ کس پیدا نمی شود که صدایی به این قشنگی داشته باشد .

هنگامی که زن سوم سکوت کرد، آن دو از او پرسیدند :

پس تو چرا از پسرت چیزی نمی گویی؟

زن جواب داد :

در پسرم چیز خاصی برای تعریف کردن نیست.

او فقط یک پسر معمولی است .

ذاتا هیچ صفت بارزی ندارد.

سه زن سطل هایشان را پر کردند و به خانه رفتند .

پیرمرد هم آهسته به دنبالشان راه افتاد.

سطل ها سنگین و دست های کار کرده زن ها ضعیف بود .

به همین خاطر وسط راه ایستادند تا کمی استراحت کنند؛

چون کمرهایشان به سختی درد گرفته بود. در همین موقع پسرهای هر سه زن از راه رسدند .

پسر اول روی دست هایش ایستاد و شروع کرد به پا دوچرخه زدن.

زن ها فریاد کشیدند: عجب پسر ماهر و زرنگی است!

پسر دوم هم مانند یک بلبل شروع به خواندن کرد و زن ها با شوق و ذوق در حالی که اشک در چشمانشان حلقه زده بود، به صدای او گوش دادند.

پسر سوم به سوی مادرش دوید. سطل را بلند کرد و آن را به خانه برد.

در همین موقع زن ها از پیرمرد پرسیدند:

نظرت در مورد این پسرها چیست؟

پیرمرد با تعجب پرسید:

منظورتان کدام پسرهاست ؟من که اینجا فقط یک پسر می بینم.

#منبع:عصرایران
دیدگاه ها (۲)

داستان ،کوتاه ،وخواندنی ،و آموزنده برای ،گروههای ،مذهبی ،کان...

داستان ،کوتاه ،وخواندنی ،و آموزنده برای ،گروههای ،مذهبی ،کان...

داستان ،کوتاه ،وخواندنی ،و آموزنده برای ،گروههای ،مذهبی ،کان...

داستان ،کوتاه ،وخواندنی ،و آموزنده برای ،گروههای ،مذهبی ،کان...

مواظب باش...!

تاوان خوشبختی اینده ات را اکنون پس بده

#حکایت‌ های پندآموزگویند: روزی ابلیس ملعون خواست با فرزندانش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط