ددیجذابمن

#ددی_جذاب_من

پارت ۱۸

+اوکی عزیزم

دیگه چیزی نگفتیم رسیدیم از ماشین پیاده شدیم واییی چه ترسناک اینجا که یه خارخونه هست

_اینجا کار می‌کنی(خنده)

+هوم مشکلش چیه (اخم)

_چرا تو کارخونه

+بابا کصخل بیا بریم داخل میفهمی چی به چیه

_باشه

رفتیم داخل ولی داخلش با بیرونش فرق داشت شبیه کارخونه بود یه کارخونه متروکه که صدای جیغ میومد داخلش

+اینجا حساب اون عوضی هایی که به من بی ادبی میکنن و جرعت کردن با من در بیفتن رسیده میشه

_اهااااا

+محموله هایی که برام میفرستن هم اینجا نگه داری میشه مث اصلحه مواد مخدر شمش و اینا حالا فهمیدی من چیکار میکنم

_پشمامم(تعجب)

+(خنده)

رفتیم و داخل کارخونه دور تا دور شو نگهبان با لباس های سیاه هر کدوم یه بیسیم و یه اصلحه تو دستشون بود و هر کدوم اندازه یه فیل گنده بودن دست جونکوک رو گرفته بودم و فقط جلو من قیافش خندونه واییی چه قیافه سرد و جدی گرفته بود برای این بادیگاردا رفتیم تو اتاق کارش

+خب اینجا اتاق کار منه قشنگه

_اوهوم

بعد اون نشست پشت میزش و کاراشو انجام میداد منم سرمو کرده بودم تو گوشی

+با کی چت می‌کنی

_دوستم

+پسره یا دختر

_دختر

+آها اوکی

نیم ساعت گذشت رفتم بالا سرش اونم نگام کرد و لبخند زد و کمرمو گرفت و منو نشوند رو پاهاش

+چیزی شده عزیزم

_نه میخام یکم با کار ددیم آشنا بشم(لبخند)

+خیلی خب باشه(لبخند)

دستشو هی رو کمرم تکون میداد و برام توضیح میداد چقدر هم مهربونه به حرفم گوش میگیره

_خدایی خسته نمیشی چقدر سخته

+هیییی عادت کردم دیگه

_خو مگه مجبوری اینکار رو کنی

+اگه مجبور نبودم که نمی‌کردم تازه بعد بابام مقامش هم به من میرسه کارم سنگین تر میشه

_اگه پلیس پیدات کنه چی میشه جونکوک

+هیچی یه چند سالی آب خنک میخورم تو زندان ببینم تو که اینکارو نمیکنی

_اعع دیوونه عجب خری هستی تو من هیچوقت اینکارو نمیکنم چرا باید لوت بدم

+من به عشقم اعتماد دارم (لبخند)

بعد لبامو بوسید منم همراهیش کردم و دستمو رو ضاویع فکش گذاشتم

#جئون
دیدگاه ها (۰)

#ددی_جذاب_من پارت ۱۹برش زمانی به شب :منو کوک برگشتم خونه زنگ...

#ددی_جذاب_من پارت ۲۰ بابای جونکوک:واییی داداش من میترسم بچمم...

#ددی_جذاب_من پارت ۱۷+تو کیوت خودمی خب چیه جات اینجا بهتره می...

#ددی_جذاب_من پارت ۱۶لباس پوشیدیم میخواستم موهامو خشک کنم که ...

چرامن پارت ۴از همون دار دسته ی پیر مرده ستات و جونکوک: خوش ا...

رمان { برادر ناتنی } پارت ۱۷

عشق رمانتیک من❤😎پارت ۱۱ویو جونکوکخیلی اعصابم به هم ریخته بود...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط