بابا کوک عزیزم حرص نخور برات خوب نیست پوستت چروک می شه
𝒑𝒂𝒓𝒕 ۱۵
بابا کوک: عزیزم حرص نخور برات خوب نیست پوستت چروک می شه
مامان کوک : تو یه کی حرف نزن با قانون چرتت نزدیک بود بمیرم تو هم برو بیرون می رید یا پاشم دمپایی ها رو وردارم
کوک و مرده رفتن بیرون جین داشت از خنده غش می کرد
جین : مامان تو خیلی..( نفس کم اورد از بس خندیده بود)
مامان : من خیلی چی تو رو هم بندازم بیرون یا حوس دمپایی کردی
جین : نه ها ها خودم هاها می رم رفت بیرون
الان فقط مامان کوک ات مونده بودن
مامان کوک : دخترم بیا اینجا بشین به صندلی کنار تخت اشاره کرد
ات : چشم رفت نشست (با لبخند خوش رویی)
مامان کوک : اسمت چیه
ات : ات هستم ( با خوش رویی لبخند)
مامان کوک : اون یه احمقه حرف هاش رو جدی نگیر کار درست تو کردی خیلی ازت ممنونم دخترای مثل تو خیلی کمیابه هم مهربون و دلسوز هم خوشگل ناز
ات : مرسی محبت دارید من جلو شما هیچی نیستم شما خیلی جذابیت من اصلا فکر نمی کردم مادر رئیس باشید (اول با فروتنی بعدش با لحن شگف انگیزه)
مامان کوک: اوه واقعا من وقتی جون بودم بچه دار شدم کوک و جین رو با خون دل بزرگ کردم هی جونیم رو گذاشتم پاشون (با افسوس)
ات : چشم هاتون منو یاد یکی می ندازه که عاشقشم (مستقیم با یه حسرت و غمی داخل چشای مامان کوک نگاه کرد خیلی شبیه چشم های کوک بود سیاه تیله ای)
مامان کوک: اوه امیدوارم یه عشقت برسی عزیز دلم
ات : مهم نیست گاهی باید از بعضی چیز ها گذشت تا چیز های جدید بدست اورد (با یه غم خاص که می شد قشنگ فهمید )ولش کنید شما خیلی از اون زیبا تریدی
مامان کوک : ازت ممنونم کاشکی تو دخترم بودی ایش دو تا پسر الدنگ دارم
ات: اگه دختر شما بودم مطمعنن خیلی خوشگل بودم (با لبخند شیطون)
مامان کوک : همین الانم خوشگلی خوش به حال مامانت (لحن گرم مهربون )
ات : ممنون که گفتین من دیگه می رم تا استراحت کنید (با لبخند )
مامان کوک : میشه بمونی خیلی وقته با یه نفر حرف نزدم (مظلوم)
ات :حتما باعث افتخوارمه با شما حرف بزنم (با خوشحالی)
مامان کوک : می تونی باهام راحت باشی اگه دوست داری می تونی مامان صدام کنیم خیلی دوست داشتم یه دختر داشته باشم(با حالت که یعنی مجبوری بهم بگی مامان اگه نگی ناراحت می شم)
ات: باشه مامان (با لبخند )
مامان کوک ات کلی با هم صحبت کردن دکترم مامان کوک رو مرخص کرد رفتن عمارت داخل راه جین داخل ماشین خودش تنها بود بابا و مامان کوکم داخل ماشین خودشون کوک ات هم داخل ماشین کوک
کوک : یه دفعه دیگه اشتباه کنی من می دونم تو اگه بلایی سر مادرم میومد پدر مادرت رو جلو چشمت می کشتم
ات : اهوم (سرد خشک)
کوک : فقط همین اهوم
ات : انتظار داری برات( بندری اونا بندری ندارن😂)برقصم
کوک : باید بگی چشم رئیس دوست ندارم به مامانم نزدیک شی ازش دور بمون....
بابا کوک: عزیزم حرص نخور برات خوب نیست پوستت چروک می شه
مامان کوک : تو یه کی حرف نزن با قانون چرتت نزدیک بود بمیرم تو هم برو بیرون می رید یا پاشم دمپایی ها رو وردارم
کوک و مرده رفتن بیرون جین داشت از خنده غش می کرد
جین : مامان تو خیلی..( نفس کم اورد از بس خندیده بود)
مامان : من خیلی چی تو رو هم بندازم بیرون یا حوس دمپایی کردی
جین : نه ها ها خودم هاها می رم رفت بیرون
الان فقط مامان کوک ات مونده بودن
مامان کوک : دخترم بیا اینجا بشین به صندلی کنار تخت اشاره کرد
ات : چشم رفت نشست (با لبخند خوش رویی)
مامان کوک : اسمت چیه
ات : ات هستم ( با خوش رویی لبخند)
مامان کوک : اون یه احمقه حرف هاش رو جدی نگیر کار درست تو کردی خیلی ازت ممنونم دخترای مثل تو خیلی کمیابه هم مهربون و دلسوز هم خوشگل ناز
ات : مرسی محبت دارید من جلو شما هیچی نیستم شما خیلی جذابیت من اصلا فکر نمی کردم مادر رئیس باشید (اول با فروتنی بعدش با لحن شگف انگیزه)
مامان کوک: اوه واقعا من وقتی جون بودم بچه دار شدم کوک و جین رو با خون دل بزرگ کردم هی جونیم رو گذاشتم پاشون (با افسوس)
ات : چشم هاتون منو یاد یکی می ندازه که عاشقشم (مستقیم با یه حسرت و غمی داخل چشای مامان کوک نگاه کرد خیلی شبیه چشم های کوک بود سیاه تیله ای)
مامان کوک: اوه امیدوارم یه عشقت برسی عزیز دلم
ات : مهم نیست گاهی باید از بعضی چیز ها گذشت تا چیز های جدید بدست اورد (با یه غم خاص که می شد قشنگ فهمید )ولش کنید شما خیلی از اون زیبا تریدی
مامان کوک : ازت ممنونم کاشکی تو دخترم بودی ایش دو تا پسر الدنگ دارم
ات: اگه دختر شما بودم مطمعنن خیلی خوشگل بودم (با لبخند شیطون)
مامان کوک : همین الانم خوشگلی خوش به حال مامانت (لحن گرم مهربون )
ات : ممنون که گفتین من دیگه می رم تا استراحت کنید (با لبخند )
مامان کوک : میشه بمونی خیلی وقته با یه نفر حرف نزدم (مظلوم)
ات :حتما باعث افتخوارمه با شما حرف بزنم (با خوشحالی)
مامان کوک : می تونی باهام راحت باشی اگه دوست داری می تونی مامان صدام کنیم خیلی دوست داشتم یه دختر داشته باشم(با حالت که یعنی مجبوری بهم بگی مامان اگه نگی ناراحت می شم)
ات: باشه مامان (با لبخند )
مامان کوک ات کلی با هم صحبت کردن دکترم مامان کوک رو مرخص کرد رفتن عمارت داخل راه جین داخل ماشین خودش تنها بود بابا و مامان کوکم داخل ماشین خودشون کوک ات هم داخل ماشین کوک
کوک : یه دفعه دیگه اشتباه کنی من می دونم تو اگه بلایی سر مادرم میومد پدر مادرت رو جلو چشمت می کشتم
ات : اهوم (سرد خشک)
کوک : فقط همین اهوم
ات : انتظار داری برات( بندری اونا بندری ندارن😂)برقصم
کوک : باید بگی چشم رئیس دوست ندارم به مامانم نزدیک شی ازش دور بمون....
- ۱۷.۳k
- ۱۲ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط