شب سرد خزانی بود
شب ِ سرد ِ خزانی بود
حضور درد جانی بود
وجودم گرم این گردون
فتادم از عدم بیرون
دو دیده گرم دنیا شد
گلو از گریه بینا شد
شدم هم قصه ی پاییز
گریستم تا سحر یک ریز
شبی درگیر بی صبری
شبی بارانی و ابری
نگاهم غرق رویا بود
ولبکن قصه دنیا بود
شدم مسافر دنیا
دلم در حسرت رویا
شبي ماه ِ تو پيدا شد
جهان مست تماشا شد .............
#شهزاد
حضور درد جانی بود
وجودم گرم این گردون
فتادم از عدم بیرون
دو دیده گرم دنیا شد
گلو از گریه بینا شد
شدم هم قصه ی پاییز
گریستم تا سحر یک ریز
شبی درگیر بی صبری
شبی بارانی و ابری
نگاهم غرق رویا بود
ولبکن قصه دنیا بود
شدم مسافر دنیا
دلم در حسرت رویا
شبي ماه ِ تو پيدا شد
جهان مست تماشا شد .............
#شهزاد
- ۳.۲k
- ۱۴ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط