صبح ویو تهیونگ

صبح ویو تهیونگ
بیدار شدم بدون اینکه ات رو بیدار کنم رفتم کلی خرت و پرت خریدم صبحونه درست کردم ساعت 12 بود ات رو بیدار کردم که صبحونه که چه عرض کنم ظهرونه بخوریم
ات:اخ شب خوبی بود(با تعنه)
تهیونگ :اصلا عالی بود
ات:هههههههه(مثلا خنده)
صبحونه خوردیم فیلم دیدیم
شب خوابیدیم
ویو ات صبح روز بعد
ات:تهیونگ پاشوووو مدرسه دیر شده
تهیونگ:باشعههه
بدو بدو رفتیم رسیدیم که مدیر جلومون رو گرفت و تاخیر خوردیم
ات:اه تهیونگ تقصیر توعه تاخیر خوردیم
تهیونگ:به من چه
جیمین یدونه محکم زد تو سر ات
تهیونگ:هووو چیکار میکنی با زن من
جیمین :چیچی زنت یونگیییییی
یونگی:ها چته
جیمین:این دوتا دیوث رل زدنو به ما هیچی نگفتن
تهیونگ:نه نه رل نزدیم یه راست ازدواج کردیم
جیمین و یونگی باهم:چیییی
یونگی:خیلی خری تهیونگ
تهیونگ:میدونم
ات:خوب دیگه بسه شوهرمو
یونگی:لابد کردتت
ات:تهیونگ بهشون گفتی؟!
تهیونگ:نه
جیمین و یونگی بازم باهم:چیییییی
ات:بسه دیگه بریم سر کلاس
ویو بعد مدرسه
ویو ات
بعد مدرسه با بچه ها رفتیم یچی خوردیم امسال سال اخر مدرسه بود و تموم میشد
بقیش برای بعد❤
دیدگاه ها (۷)

خوشحال بودم که امسال تموم میشه داشتیم با ته ته میرفتیم خونه‌...

ویو تهیونگحال خوبی نداشتم 8 ساعت گذشته بود ولی ات هنوز توی ا...

صبح ویوات:اهه تهیونگ بلند شو ووووو(عربده) تهیونگ:چته عربده م...

صبح ویو اتچشمامو باز کردم و دیدم تهیونگ خوابه ولی از قیافش م...

پارت۲۱

پارت ۸ویو سوکجین: رفتیم داخل رستوران. جنگکوک: بچه ها چی میخو...

جیمین فیک زندگی پارت ۸۶#ویو ات باهم رامن خوردیم( منحرف نباشی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط