با قرصهای هرشب شوق رقصهای هرشب را از یاد میبرم و با قر

با قرصهای هرشب، شوق رقصهای هرشب را از یاد می‌برم، و با قرصهای هر صبح، جنونم را مهار می‌کنم مبادا دوباره در سیاهی موهایی که در باد می‌رقصد گم شوم. از رنجی بزرگ برگشته‌ام، از جنگی که مفقودالاثرم کرده‌است. حالا در تن فرسوده‌ای که تابوت قلب غمگین من است، دور از جماعت نشسته‌ام به مرور ملال و روزمرگی.

تهی نیستم از میل نوازش، و حواسم به زیبایی دنیای اطرافم هست. غمگین نیستم، افسرده نیستم، خسته نیستم. تنها با واقعیت کنار آمده‌ام، و بعید است دیگر از این جزیره بگریزم.

من، مقیم خودم هستم. موقتا، کلافه، اما ایمن. و فهمیده‌ام هیچ قرصی مرا به صبحی که دوست می‌داشتم و دوست داشته‌ می‌شدم برنمی‌گرداند.

و این، تمام قصه‌ی کرگدنی است که از پس خودش برآمده‌است و دست از خواستن برداشته و منتظر آفتاب نیست.




📌من و تو آن دو خطیم آری، موازیان به ناچاری
که هردو باورمان ز آغاز، به یکدیگر نرسیدن بود
دیدگاه ها (۱۵۲)

فقط خواستم به تو رفیق عزیزم که دلت خانه غمهاست بگویم کنار تو...

ازتو می‌خواهم بنویسم، اما می‌دانم از آنانی می‌نویسم که تو را...

می‌بینی؟ خوب شدم دیگه. خیلی وقته گریه نکردم من. خیلی وقته دل...

مرا به یاد بیاور، در سردی بوسه های ناممکن، که در ذهنت قاب می...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط