برده

𝐒𝐥𝐚𝐯𝐞 /برده/
𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟏𝟑

و منو از روی تخت محکم انداخت روی زمین
بلند شدم و لباسم رو تکوندم و گفتم...
ا.ت: اما من کجا بخوابم
×اونش به من ربطی نداره
برگشتم رو به بقیه و گفتم ....
ا.ت: لطفا..‌.به منم جا بدید....اگه بخوام رو زمین بخوابم از سرمای شدید یخ میزنم و میمیرم...
مکثی کردم
جوابی دریافت نکردم و گفتم...
ا.ت: یعنی کسی حاضر نیست به من یکمی جا بده؟
تا این حرفو زدم همه سریع سرشون رو انداختن پایین ...صدای پوزخند اون دختر عوضی رو از پشت سرم شنیدم
اخمی بهش کردم و به سمت دختری که اولین نفر انتخابش کرده بودن و خیلی خواهش و التماس میکرد رفتم و با حالت خیلی مظلومانه گفتم....
ا.ت: ب..بخشید...
سرشو بالا آورد و نگاهم کرد
ا.ت: می..میشه...میشه کنار شما بخوابم
□آر...
تا میخواست ادامه حرفش رو بزنه
به پشت سرم خیره شد و سریع با لکنت گفت...
□نه...نه..برو..
به پشتم نگاه کردم تا بفهمم چه کسی جلوش رو گرفته اون دختر وحشی و بقیه دوستاش رو دیدم که خیلی بد داشتن به ما نگاه میکردن
پس از نگاه های اونا ترسید و قبول نکرد
نفسی از رو کلافگی کشیدم و روبه اون گفتم
ا.ت : باشه
حالا تعریفی از تخت ها هم نبود همشون کهنه و سفت و سخت بودن اما بهتر از خوابیدن روی زمین بود
رفتم سمت کمد ها تا دنبال یه پتو و بالش بگردم و یجوری بتونم روی زمین بخوابم....
اولین کمد رو باز کردم که دهنم وا موند
تا حالا توی عمرم انقدر لباس زیر رنگارنگ ندیده بودم...تنوع رنگ و مدل های زیادی داشت و یکی از اون یکی بدتر.... زود در کمد و بستم و افکارم رو کنار زدم
کمد دوم رو باز کردم و لباس های مجلسی باز خیلی زیادی رو دیدم انگار با اون لباس زیرا رنگاشون ست بود...
کمد سوم و که باز کردم چند تا حوله ،مسواک، شامپو...و وسایل بهداشتی دیگه ای رو دیدم
یه کیسه مشکی خیلی بزرگ ته کمد بود توش رو باز کردم و چیز جالبی ندیدم شبیه پوشک های بچگیم بود ..قبلا تو اتاق مامان دیده بودمش....روش یه نوشته هایی بود که بدتر منو گیج میکرد تصمیم گرفتم دیگه نخونم روش چی نوشته و انداختمش تو کیسه و کمد رو بستم[پد بهداشتی بود]

رسیدم به آخرین کمد...کمد چهارم...امیدوار بودم که توی این پتو وبالشی باشه اما چیزی نبود جز لوازم آرایشی و تعداد زیادی مو مصنوعی و زیورآلات و سنجاق و کش مو و غیره

همه جارو گشتم و چیزی پیدا نکردم رفتم سمت دستگیره در و بازش کردم ویادم رفته بود که قفلش کردن و تازه متوجه شدم که قفله
به در زدم و گفتم....
ا.ت: آهای کسی هست؟
جوابی نگرفتم و دوباره با صدای بلند تری گفتم:
من کجا بخوابم ؟....اینجا هیچ پتو و بالشی نیست
بازم کسی جوابم رو نداد
متوجه شدم اصلا کسی پشت در نیست که جوابم رو بده
بیخیال شدم و از در فاصله گرفتم
به بقیه نگاه کردم همشون رو سرشون پتو بود و خوابیده بودند
دیدگاه ها (۱۲)

𝐒𝐥𝐚𝐯𝐞 /برده/𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟏𝟒رفتم و یه حوله برداشتم و پیچیدم دور خودم ...

𝐒𝐥𝐚𝐯𝐞 /برده/𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟏𝟓[فردا صبح_ویو ا.ت]با سر و صدا های خیلی زی...

𝐒𝐥𝐚𝐯𝐞 /برده/𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟏𝟐اون مردی که مامان لیا رو هول داده بود امد...

𝐒𝐥𝐚𝐯𝐞 /برده/𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟏𝟏اون بادیگارد امد سمت ما ا.ت رو پشتم قايم...

"سرنوشت "p,36...۱۰ مین بعد ....ا/ت : بریم تو ؟ سرده....کوک :...

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۴۴

پارت 9 ویو ا/تپشتمو نگاه کردم و بله جنابعالی پشت سرم بودن فک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط