مرا رها کنید
مرا رها کنید...
بگذارید اشکهایی که یک عمر نگه داشته ام امروز قربانی انگشت و انگشتری حاج قاسم کنم...
بگذارید این بغض لعنتی را نیشتری بزنم...
مرا رها کنید...
این چشمها اگر در رثای سردار نگریند به چه کار من می آیند...
بگذارید مویه کنم...
ضجه بزنم...
بر صورتم چنگ بزنم...
بگذارید خون گریه کنم...
مگر کم مردی بود حاج قاسم...
من را رها کنید در این رنج بی حساب...
با قلب پاره پاره و با سینه ای کباب...
برای من هنوز یکی از تلخترین صحنه های تاریخ اسلام صحنه شهادت مالک است...
تو را به هرآنکس که میپرستید مرا به حال خودم رها کنید...
بگذارید اشکهایی که یک عمر نگه داشته ام امروز قربانی انگشت و انگشتری حاج قاسم کنم...
بگذارید این بغض لعنتی را نیشتری بزنم...
مرا رها کنید...
این چشمها اگر در رثای سردار نگریند به چه کار من می آیند...
بگذارید مویه کنم...
ضجه بزنم...
بر صورتم چنگ بزنم...
بگذارید خون گریه کنم...
مگر کم مردی بود حاج قاسم...
من را رها کنید در این رنج بی حساب...
با قلب پاره پاره و با سینه ای کباب...
برای من هنوز یکی از تلخترین صحنه های تاریخ اسلام صحنه شهادت مالک است...
تو را به هرآنکس که میپرستید مرا به حال خودم رها کنید...
- ۱۱.۰k
- ۱۳ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط