جمعه های

جمعه های
بعد از تو همچون باران
بی امانی میماند ڪه
می بارید و جز خود تو هیچ ڪس نمیتوانست
از آنهمه ڪَلوله باران های دلتنگی
و سرمای کشنده اش نجاتم دهد.
جمعه های بعد از تـــــو
آغشته به ترس و تنهایی بود
بی آنڪه بخواهم هربار هر غروبش
مرا به یاد تو می انداخت
و به دستی ڪه می توانست سایبانم باشد.
جمعه های بعد از تو تنها جمعه نبود،
انبوهی از آرزوها را بهمراه داشت
ڪه تمامش به بودن و ماندنت ختم میشد....
دیدگاه ها (۱)

‏تو اڪَر ڪنارم باشی ؛‏جمعه ام نه با چای میڪَذرد ،‏نه با دلتن...

من فڪر می‌ڪنم در غیاب توهمه‌ی خانه‌های جهان خالی استهمه‌ی پن...

ﮐﺎﺵ روزگار ﺭﺍ ﺧﯿﺎﻁﻫﺎ ﻣﯽﻧﻮﺷﺘﻨﺪﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺧﻮﺑﺶ ﺭﺍ ”ﻣﺎﮐﺴﯽ” ﻣﯽﺩﻭﺧﺘﻨﺪ...

همیشه همین بوده !این آدمهاتا می‌فهمند دوستشان داری ،انگار ار...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط