دین و اندیشه sahra

دیدگاه ها (۳)

به آن اشکی که میدانی به حد مرگ دلتنگمهوای گریه دارم من ، ولی...

ﺷﺒﯽ ﺩﺭ ﮐﻨﺞ ﻣﯿﺨﺎﻧﻪ , ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺗﯿﻎ ﺩﺭ ﺩﺳﺘﻢ ..ﺑﮕﻔﺘﻢ :ﺧﺎﻟﻘﺎ , ﻳﺎﺭﺏ ...

گفتمش در دل و جانی تو بگو من چکنمگفت نبض ضربانی تو بگو من چک...

وقتی بیایی سینه را ، خانه تکانی می کنمرنگ تمام پرده‌ها را آس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط