پارت

پارت ( ۱۴ )

( چندمین بعد )

رسیدیم عمارت از ماشین پیاده شدم که ته ماشینو داد به بادیگاردا پارک کنم وارد عمارت شدیم که ته دستمو محکم گرفتو به سمت اتاقمون میکشوند می‌تونستم از چشماش بفهمم عصبی و تحریک شده
وارد اتاق شدیم که تهیونگ پرتم کرد رو تخت
داشت لباساتو در میاورد که با ترس لب زدم

+ته خواهش میکنم

_هیششش حرفی نشنوم

+ته باور کن تقصیر من نبود( گریه )

_اگه تقصیر تو نبوده پس اون مرتیکه بین اون همه دختر چرا تورو تو اتاق میکشوند

+تهیونگ باور کن نمی‌دونم

_که نمیدونی اره

+ته..‌

نزاشت حرفمو کامل بزنم از لباشو کوبوند رو لبام و مک عمیقی میزد فقط می‌تونستم ناله ای از درد و التماس کنم

+ته بس کن لطفاً

اهمیتی نداد بی مقدمه واردم کرد که جیغ بلندی کشیدم نزاشت عادت کنم شروع به تلمبه زدن کرد


+آه درش بیاررررر

_فک کردی به این راحتیا ول میکنم



( صبح )


با دل درد بدی از خواب پاشدم که ته دستاشو دورم حلقه کرده بود



+ته پاشو آییییییی

_چیشده بیب

+پاشو دلم درد می‌کنه

دستاشو از دورم برداشتو رفت پایین بعد از چند دقیقه با یه مسکن و کیسه آب وارد اتاق شد

_بیا بیب این مسکنو بخور

+مرسی ته

_ا/ت بیبی چک نداریم

+چی ؟منظورت چیه

_اخه چیزه ......

+وای نگو که ریختی توم

_اره

+وای تهیونگگگگ

_چیه خب حالا من پنج تا میخواستم

+عمرا

_چاگی بیا یکی دیگه بیاریم لطفاً


+اه باشه

_یسسسسس


( دو ماه بعد )

ا/ت در حال بالا آوردن


_بیب حالت خوبه چرا هرچی میخرمو بالا میاری اخههه

+آه منتظرم این نه ماه تموم شده



( سه سال بعد )

این سه سال هم مثل باد گذشت ولی اتفاقات خوبی افتاد
الان هانول ( دخترشون ) سه سالش شده و تهیون هم شیش سالش
رفتم پایین که دیدم بله تهیون و هانول و تهیونگ اشپر خونه رو به باد دادن

_سلام بیب

+کی قراره بزرگ شی عقلت بیاد سر جاش

_ببخشید ( خنده )

رفتم سمتشونو شروع کردیم به درست کردن صبحانه

( بعد صبحانه )

منو ته نشسته بودیم رو کاناپه که باز صدای دعوای این دوتا در امد


تهیون : بابایی هانول اسباب بازی مو خراب کرد ( گریه )

_اشکال ندارم بابایی امروز واست میخرم


تهیون : قول میدی

_اره عزیزم
_بیب آماده شو بریم خرید

+کاش یه کمم به حرف من گوش میکردی

_بیب اون بچس

+یاااا خب منم آدمم....






خوش حال میشم نظرتون بگین
لایک یادتون نره❤️❤️❤️❤️
دیدگاه ها (۱)

پارت ( آخر ) + آییشش_بیب من حسودی کرده +نخیر_پس چیشده بی توج...

بچه ها همین امروز پیجمو تو روبیکا زدم کلی اونجا قراره فیک بن...

پارت ( ۱۳ ) وقتی همو دوست داشتین ولی خانوادتلیا : انگاری باز...

پارت ( ۱۲ )وقتی همو دوست داشتین ولی خانوادت.....( ساعت ۳ ظهر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط