هوفف خدایا چه گیری افتادیم
꧁ 𝘿𝙖𝙧𝙠 𝙡𝙞𝙛𝙚 ꧂
𝙥𝙖𝙧𝙩³¹
......: هوفف خدایا چه گیری افتادیم
با حرص گفتم: یه جوری رفتار میکنی انگار من گفتم بیا منو بدزد
هیچی نگفت و داشت طنابارو شل میکرد......
کارش که تموم شد رفت نیشخندی به حماقتش زدم
اخی چقد احمق بود نمیدونست با کی طرفه......
شروع کرم به باز کردن طنابا به ¹⁰مین طول کشید ولی تونستم بازشون کنم و حالا وقته عملی کردن نقشه بود
شروع کردم به داد و بیداد.....
ا/ت: هیییییی من تشنمه........ مردک.......
کجایی تو............. بلد نیستین یه ادم ربایی ساده انجام بدین.......
صدای قدماشو شنیدم رفتم کنار در وایساده و صداشو شنیدم
......: خدایا یع دخترچقد میتونه رو مخ باشه
عمت رومخع بیشعور ایـــشششش
صدای چرخش کلید اومد ودر باز شد
نگاش به صندلی افتاد
هرکول خان: یـــــااااااا خـــدددااااا دختره فرار کرد
از پشت در اومدم بیرون
ا/ت: دالیــــی
نگاش بهم افتاد سمتم هجوم اورد که سریع جاخالی دادم و مشتشو اورد سمتم که دستشو سریع گرفتتم و پیچوندم و بردم پشتش و محکم با پا زدم پشت زانوش و که خم شد و با زانو افتاد زمین با تیغه دستم محکم زدم تو گردنش که
بیهوش افتاد زمین
ا/ت: خوابای خوب ببینی
و از اتاق رفتم بیرون
از سالن خارج شدم رفتم سمت در اصلی که صدای ²تا مرد امد
_____: وای دختره زد ناکارم کرد
......: رئیس جئون گفت دسته کم نگیریمش
صبر کن ببینم یعنی کار جونگکوک بود که بیان منو بدزدن دارم برات مردک
مطمعنم میخواسته روی منو کم کنه و نزاره من تو ازمون شرکت کنم.......
دارم براش........
درو باز کردم خواستم هحوم ببرم سمتشون که.......
یهو با دنیز و جیمین چشم تو چشم شدم
جیمین با تعجب گفت
جیمین: ا/ت
ا/ت: جیمین، دنیز شما.......
دنیز پرید وسطه حرفم
دنیز: صحبت کردن باشه برا بعد الان بیاین بریم....
سرمو تکون دادم و و از اون عمارت متروکه اومدیم بیرون....
سوار شدیم و دنیزم سریع رپشن کرد پاشو تا اخر گذاشت رو گاز و رفتیم سمت پایگاه
ا/ت: چطوری منو پیدا کردین
جیمین: اومدم تو اتاق تا بهت بگم یون کارت داره هرچی در زدم درو باز نکردی فک کردم خوابیدی صبح دوباره اومدم هرچی در زدم هیچی به هیچی
شک کردم نمیتونستیم هم درو باز کنیم مجبور شدیم از پله های اضطراری استفاده کنیم و پنجره اتاقت هم باز بود دیدم هیچکس نیس......
رفتیم دوربینا رو چک کردیم که دیدم یکی مخفیانه اومده بود تو پایگاه و تورو دزدین با کلی دنگ و فنگ
و اینور برو اونور برو پلاک ماشینی که برده بودنت رو پیدا کردیم و و دوربین یکی از اتوبان ها یه همچین ماشینی رو....
ثبت کرده بود این طوری تونستیم پیدات کنیم
ا/ت: واقعا ممنونم ازتون
جیمین: وقت برا تشکر زیاده فعلا باید تورو برسونیم به ازمون....
ا/ت: امــــروزهههه!!!!!!
دنیز: اره.
ا/ت: مگه قرار نبود فردا باشه
جیمین: یکی از بارا قرار بود یه هفته دیگه برسه اما زودتر رسید برا همین باید سریع تر از کره بریم تا بتونیم سریع تر برسیم به المان و بارو تحویل بگیریم
ا/ت: اها
رسیدیم محل ازمون نیم ساعت طول کشید تا برسیم
جیمین: بیا این لباسارو بپوش
لباسارو گرفتم ازش و رفتم تو یه اتاق پوشیدم
.
.
.
.
ویو جونگکوک
فلش بک
پشت میزم نشسته بودم و داشتم.....
شوگا و جیهوپ داشتن از خنده ریسه میرفتن.....
شوگا با ته مونده خندش گفت: وایییی باورم نمیشه جیمین از یه دختر کتک خورده باشی واییییی
هوففف بقیه هم همینحوری داشتن شر و ور میگفتن
جیمین هم با حرص داشت نگاشون میکرد.....
جیمین: برو باهاش مبارزه کن اون وقت میبینی چحوری میزنه لتو پارت میکنه
جیهوپ: عععع نه بابا
جیمین: الان میام براتا
جیهوپ: نکوشیمون تو اگه......
جونگکوک: خفه شید دیگه
با فریادم همشون خفه شدن و جیکشون در نمیاومد....
𝙥𝙖𝙧𝙩³¹
......: هوفف خدایا چه گیری افتادیم
با حرص گفتم: یه جوری رفتار میکنی انگار من گفتم بیا منو بدزد
هیچی نگفت و داشت طنابارو شل میکرد......
کارش که تموم شد رفت نیشخندی به حماقتش زدم
اخی چقد احمق بود نمیدونست با کی طرفه......
شروع کرم به باز کردن طنابا به ¹⁰مین طول کشید ولی تونستم بازشون کنم و حالا وقته عملی کردن نقشه بود
شروع کردم به داد و بیداد.....
ا/ت: هیییییی من تشنمه........ مردک.......
کجایی تو............. بلد نیستین یه ادم ربایی ساده انجام بدین.......
صدای قدماشو شنیدم رفتم کنار در وایساده و صداشو شنیدم
......: خدایا یع دخترچقد میتونه رو مخ باشه
عمت رومخع بیشعور ایـــشششش
صدای چرخش کلید اومد ودر باز شد
نگاش به صندلی افتاد
هرکول خان: یـــــااااااا خـــدددااااا دختره فرار کرد
از پشت در اومدم بیرون
ا/ت: دالیــــی
نگاش بهم افتاد سمتم هجوم اورد که سریع جاخالی دادم و مشتشو اورد سمتم که دستشو سریع گرفتتم و پیچوندم و بردم پشتش و محکم با پا زدم پشت زانوش و که خم شد و با زانو افتاد زمین با تیغه دستم محکم زدم تو گردنش که
بیهوش افتاد زمین
ا/ت: خوابای خوب ببینی
و از اتاق رفتم بیرون
از سالن خارج شدم رفتم سمت در اصلی که صدای ²تا مرد امد
_____: وای دختره زد ناکارم کرد
......: رئیس جئون گفت دسته کم نگیریمش
صبر کن ببینم یعنی کار جونگکوک بود که بیان منو بدزدن دارم برات مردک
مطمعنم میخواسته روی منو کم کنه و نزاره من تو ازمون شرکت کنم.......
دارم براش........
درو باز کردم خواستم هحوم ببرم سمتشون که.......
یهو با دنیز و جیمین چشم تو چشم شدم
جیمین با تعجب گفت
جیمین: ا/ت
ا/ت: جیمین، دنیز شما.......
دنیز پرید وسطه حرفم
دنیز: صحبت کردن باشه برا بعد الان بیاین بریم....
سرمو تکون دادم و و از اون عمارت متروکه اومدیم بیرون....
سوار شدیم و دنیزم سریع رپشن کرد پاشو تا اخر گذاشت رو گاز و رفتیم سمت پایگاه
ا/ت: چطوری منو پیدا کردین
جیمین: اومدم تو اتاق تا بهت بگم یون کارت داره هرچی در زدم درو باز نکردی فک کردم خوابیدی صبح دوباره اومدم هرچی در زدم هیچی به هیچی
شک کردم نمیتونستیم هم درو باز کنیم مجبور شدیم از پله های اضطراری استفاده کنیم و پنجره اتاقت هم باز بود دیدم هیچکس نیس......
رفتیم دوربینا رو چک کردیم که دیدم یکی مخفیانه اومده بود تو پایگاه و تورو دزدین با کلی دنگ و فنگ
و اینور برو اونور برو پلاک ماشینی که برده بودنت رو پیدا کردیم و و دوربین یکی از اتوبان ها یه همچین ماشینی رو....
ثبت کرده بود این طوری تونستیم پیدات کنیم
ا/ت: واقعا ممنونم ازتون
جیمین: وقت برا تشکر زیاده فعلا باید تورو برسونیم به ازمون....
ا/ت: امــــروزهههه!!!!!!
دنیز: اره.
ا/ت: مگه قرار نبود فردا باشه
جیمین: یکی از بارا قرار بود یه هفته دیگه برسه اما زودتر رسید برا همین باید سریع تر از کره بریم تا بتونیم سریع تر برسیم به المان و بارو تحویل بگیریم
ا/ت: اها
رسیدیم محل ازمون نیم ساعت طول کشید تا برسیم
جیمین: بیا این لباسارو بپوش
لباسارو گرفتم ازش و رفتم تو یه اتاق پوشیدم
.
.
.
.
ویو جونگکوک
فلش بک
پشت میزم نشسته بودم و داشتم.....
شوگا و جیهوپ داشتن از خنده ریسه میرفتن.....
شوگا با ته مونده خندش گفت: وایییی باورم نمیشه جیمین از یه دختر کتک خورده باشی واییییی
هوففف بقیه هم همینحوری داشتن شر و ور میگفتن
جیمین هم با حرص داشت نگاشون میکرد.....
جیمین: برو باهاش مبارزه کن اون وقت میبینی چحوری میزنه لتو پارت میکنه
جیهوپ: عععع نه بابا
جیمین: الان میام براتا
جیهوپ: نکوشیمون تو اگه......
جونگکوک: خفه شید دیگه
با فریادم همشون خفه شدن و جیکشون در نمیاومد....
- ۸.۶k
- ۲۶ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط