دلم خیال میبافد


دلمـ خیال می‌بافد،
و دستمـ
براے او...!
دستمـ به ڪلافها نرسیده
دچار تردید می‌شومـ
چه رنگی دوست دارد...!؟


ڪلاف نارنجی را برمیدارمـ
به رنگ پاییز است، گرمـ و پرشور...!

ڪنج #ڪافه‌ #با‌تُ نشسته‌امـ
و با خیالت شال‌گردنی میبافمـ
براے #تُ
ڪه میدانمـ یڪ روز میآیی...

حرفهایمـ
دلتنگیهایمـ
و شعرهایمـ را
لابه‌لاے گره‌ها جا میگذارمـ
چون می‌دانمـ به قدر بستن همین شال به دور گردنت،
مجال سختن گفتن دارمـ
و باید همه تن چشمـ شومـ
براے آخرین بار دیدنت.

می‌دانمـ تازه اول تابستان است
و تا سرما خیلی مانده
اما منتظرمـ ڪه بیاے
و این شال را ببرے
تا در زمستان علاوه بر عطر دستانمـ ڪه در میان گره‌ها جا خوش ڪرده،
زمزمه شعرهایمـ را همـ بشنوے...!


میبافمـ از عشق تو خیال محضی
دیوانه دلمـ ڪه بی ثمر می‌بافد

#تاسیان #آن‌ڪو‌ز‌عشق‌زاید #دلنوشته
دیدگاه ها (۱)

‍‌از شعر، تنها چهره‌ات را ازبَرَم. لم أحفظ من الشعر ...

‌‍ عاشقانه ترین شعرم راروزی در آغوش تو خواهم سرودآنروز که ط...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط